༺࿇????࿇༻ هر دو از "دلتنگیِ" هم "مُردهایم" هر دو از این زندگی سَرخوردهایم هر دو از طوفانِ "باران" آمدیم از "خزانِ" سرد وُ عریان آمدیم از "هراسِ" برگ پاییزی و "زرد" از "نفسهایِ" غم و اندوهِ "درد" نیمهشبهای گریزان از سکوت، از لب "بام" غم انگیز "سقوط" هر دو با سر سوی مرگ افتادهایم در "سرابِ" بیتَگَرگ افتادهایم هر دو از شهری "قدیمی" آمدیم مثلِ قُمریها "صمیمی" آمدیم بیصدا "درهای" شادی "باز" شد "خندههای" کودکی "دمساز" شد خوابِ باران و شکوفایی عشق خوابِ آمدیم منبع
درباره این سایت