▪مجموعه اشعار هاشور در هاشور ۳۰ (۱) تاول‌ پاهای رفتگر پیر، وُ زخم و زگیلِ دست‌هایش قصه‌ی دوستت دارم را با دو ِ نان- به خانه می‌برد تا،،، هر شب همسرش با پاشوره‌ای از عشق، التیامش دهد! (۲) پیراهنت،،، با نسیم تکان می‌‌خورد میان چمنزار، (در هیئتِ سوسن و سنبل) وَ من، به شوقِ رسیدن به تو پروانه می‌شوم! (۳) لکه‌ی ماه وُ، قطره قطره ستاره- روی پیراهنِ شب پاشید. من اما؛ به طلوع خورشید می‌اندیشم که سحرگاهان، پیرهنِ شب بدراند!. هاشور ,اشعار هاشور منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

دلنوشته های یک عاشق طب کار اینجا همه چی هست تهویه نوین ایرانیان تکنولوژی دنیا پی سی پرس پورتال و سایت تفریحی خبری ایرانیان