به نام خدا دو روز عجیب، سخت و بسیار خستهکننده را گذراندم؛ فقط دو روز. ولی انگار زمان برایم خیلی بیشتر از دو روز گذشته است، دو روز قدرت کافی برای اینکه اینقدر زیاد خستهام کند را ندارد. روز اول به قدری گیج و نا آرام و شکننده بودم که با هر قدمی که برمیداشتم، نیش تلخی در قلبم فرو میرفت؛ تصمیم گرفتم خودم را افسرده نکنم، به خودم گفتم: "پاهایت را تکان بده و حرکت کن". گاهی حتی عمل کردن به یک تصمیم درست، سخت است و انرژی زیادی باید صرف شود، وقتی زمان تمام شد و منبع
درباره این سایت