رفته بودم سوی قبرستان شهر هر که را دیدم سوا خوابیده بود در کنار یکدگر ریز و درشت هر کسی در زیر پا خوابیده بود خاک بر سر بود در گل هر کسی بی غذا و بی هوا خوابیده بود دلبر از عاشق جدا خوابیده و عاشق از دلبر جدا خوابیده بود پهلوانی با همه کوپال و یال بی توان و ادعا خوابیده بود آنکه دورش بود ده ها پاچه خوار زیر گل در انزوا خوابیده بود قلدری که حق ما را خورده بود مرده با نفرین ما خوابیده بود آنکه جر می داد خود را با صداش زیر سنگی بی صدا خوابیده بود یا فقیری خوابیده ,رفته بودم منبع
درباره این سایت