با من خیال کن که نشستهای کنار من. همه چیز آن بیرون آشفته بهنظر میرسید. ابرهای متراکمِ سربی و سپید به همپیچیدهاند و بادِ سهمگینﹾمقاومت درختانِ کبود را میآزماید و در شاخوبرگها میچرخد و از رمق افتاده به تن بوتههای زرد رنگ میآویزد. ماشینها پرشتاب و نا منظم از هم سبقت میگیرند. تصویرها شتابان و فرارند. هنوز جریان آب را ندیدهام که رشته کوهی راه نگاهم را میبندد. بیآنکه فرصت دیدن کاجها را داشته باشم، کشتزارهای درو شده و پس از آن خانهها به سمت منبع
درباره این سایت