«من گرفتم تو نگیر» ( از ایرج میرزا) زن گرفتم شدم ای دوست به دام زن اسیر من گرفتم تو نگیر چه اسیری که ز دنیا شده ام یکسره سیر من گرفتم تو نگیر بود یک وقت مرا با رفقا گردش و سیر یاد آن روز بخیر زن مرا کرده میان قفس خانه اسیر من گرفتم تو نگیر یاد آن روز که آزاد ز غمها بودم تک و تنها بودم زن و فرزند ببستند مرا با زنجیر من گرفتم تو نگیر بودم آن روز من از طایفه دُردکشان بودم از جمع خوشان خوشی از دست برون رفت و شدم لات و فقیر من گرفتم تو نگیر ای مجرد که بود گرفتم ,نگیر منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

Jadaoev29 Webbplats هاست رونق تولید یکی از ارکان پدافند غیرعامل فیلم و سریال های جدید دانلود تحقیق کتابخانه ایران