شنبه خواهری اومد خونمون ، یکم حرف زدیم و صداشو ضبط کردم. بعد از ظهر رفتم کلاس و والدین خواهری رو رسوندند و رفتند دکتر. استاد از کارم خوشش اومده بود و تعریف و تشکر کرد و تمرین جدید داد. همکلاسیا ناراحت بودند و تیکه مینداختند. چون از 15 نفر فقط 6 نفر کار انجام داده بودیم و اولین نفر من کار فرستاده بودم توی گروه. یکم در مورد نرم افزار ازم سئوال پرسیدند. بعد از کلاس حاشیه بلوار وکیل آباد داشتم به سمت خونه قدم میزدم یه اقایی از روبرو اومد از کنارم گذشت و یکم منبع
درباره این سایت