دلا بسوز که سوز تو کارها بکند نیاز نیم شبی دفع صد بلا بکند عتاب یار پری چهره عاشقانه بکش که یک کرشمه تلافی صد جفا بکند ز ملک تا ملکوتش حجاب بردارند هر آن که خدمت جام جهان نما بکند طبیب عشق مسیحادم است و مشفق لیک چو درد در تو نبیند که را دوا بکند تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار که رحم اگر نکند مدعی خدا بکند ز بخت خفته ملولم بود که بیداری به وقت فاتحه صبح یک دعا بکند بسوخت حافظ و بویی به زلف یار نبرد مگر دلالت این دولتش صبا بکند بکند ,نکند مدعی منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

با خواندن این اشعار تغییر خواهید کرد! شب های تاریک اتاق زیر شیروآنی صبرم سر اومد مروارید دنیای از خوشمزه ها فیلم و سریال مسعود زراعتی استخدامی