بسم رب‌ّالقلم بسم رب‌ّالقلم از عرش، غزل نازل شد مدحِ شیرین‌سخنان بود، عسل نازل شد شعرمان رفت به جایی که مَلک راه نداشت روزِ آن منتِ خورشید و شبش ماه نداشت نور، تا روبروی خویش گرفت آینه را دید در جلوه‌ی نورش پسرِ آمنه را آفرین گفت به خود؛ لب به تغزّل وا کرد خالقِ شعر نشست و غزلی انشا کرد وحی فرمود، به آوای سَلیس ای کاتب از قلم هر چه شنیدی بنویس ای کاتب ! لهجه‌ی شعرِ خداوندِ زبان؛ مَکّی شد آخرین سوره‌ی پیغامبران مَکّی شد نام این نورِ به عرش آمده «احمد» باشد منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

آتی موزیک تست قالب Sattari_ir ܓ✿خلوتگه دلܓ✿ اپیدا آشپز باش رکنا اصفهان لمس سکوت من