مثل دریا گر چه آرامم تو طوفانم نکن خسته ام از هر چه آدم رام بارانم نکن مهربان بودم ولی افسوس از نامهربان شوق بیزاری گرفتم !خشم کفرانم نکن تاختم تا مرز شب تا بشکنم رویای ماه سایه بود و غرق راه آماج طغیانم نکن نفرتی داری اگر این دل نخواهد آشیان در حباب کینه چون شرح پریشانم نکن می زنم بانک اناالحقی چنین دارم زدند در سپهر عشق اگر خواهی گریبانم نکن خون دلها خورده ام، در سنگلاخ آفتاب باختم گر خوب وبد ویرانه مهمانم نکن میروی این شهر و من باکاسه خالی آب دیده منبع
درباره این سایت