چشمم پر از بغضی گران ! می شد اگر یادت کنم ای بی وفا با من چرا این دیده را آغاز دریا میکنی افتاده ام ساحل اگر، این جزر و مد در طول شب ای دل رها بامن چرا این غصه را آواز رسوا میکنی دوری نشد این درد دوا،چون قصه بود و شد جفا ای بیخدا با من چرا این شیوه را آغاز غوغا میکنی از خاطر شب گم شدیم و در سکوت پشت خواب ای رهنما با من چرا،این تیره را آواز شب ها میکنی ماندیم اگر بر عهد خویش از پاکی دل بود و بیش ای بی وفا با من چرا این خیره را آغاز نوپا میکنی ای دل اگر نامیکنی ,آغاز منبع
درباره این سایت