اين خونه اين شهر اين زندگي. نميدونم اگه وهاب ميدونست با هر بار اومدنم به اينجا و ديدنِ پدر مادري كه هر روز پيرتر و شكسته تر ميشن چقدر ميشكنم و پير ميشم باز منو با خودش مياورد يا نه. خيلي داغونم وقتي ميبينم ماما از پس كاراي خونه بر نمياد و كسي هم نيست بياد يه صفايي به اين خونه بده. از دست مهدي دلم خونِ وقتي ميبينم بدرد مامام نميخوره وقتي ميبينم حدود دو ماهه مغزي در ورودي خونه رو در آوردن و هيشكي نرفته از كليد سازي تحويلش بگيره خونه ,ميبينم ,وقتي ,وقتي ميبينم منبع
درباره این سایت