گاهی به شرایطی میرسی که نمیتوانی حتی یک قدم دیگر برداری.

 

گاهی با موانعی روبرو میشوی که قـادر نـیـسـتی در برابرش بایستی.

 

گاهی با توهین‌ها و تهدیدها و توطئه‌هایی روبرو میشوی که زبانت بند میآید. 

 

گاهی از رفتار دیگران سرت سوت می‌کشد، عقـلت بجایی نمیرسد و قلبت میشکند.

 

????وآنوقـت است که بخودت میگویی: این دیگر آخر خط است و من نمیتوانم بایـستم. 

 

 

داوود چنین شرایط سخت و ناامید کننده‌ای را تجربه کرد و گفت:

آبها به جانم درآمده درعـمق آبها فرورفته ام " جاییکه نتوان ایـستاد "(مزمور69 : 2 )

 

نکته مشترک ما با داوود همین است که میگوید????" دیگر نمیتوانم بایــستم. "

 

امـا چطور داوود در این تجربه  شرایط صحنه را کاملا به نفع خودش تغییر داد؟؟؟

 

داوود چهار قـدم اساسی برداشت که درهمین مزمور69 نوشته شده:

 

????1- داود مسئولیت  گناهانش را می‌پذیرد و آنها را اعتراف میکند.(آیه 5)

 

????2- داود نزد خدا دعا  میکند و نجاتش و رهایی‌اش را میطلبد.(آیه 13)

 

????3- داود ایمان و باورش را با افتخار اقـرار و اعتراف میکند.(آیه 29 و 33) 

 

????4- داود در حضور خدا به زانو در آمده و تعظیم میکند و سرود میخواند.(آیه 30 تا 32 )

 

امروز هم درمان همین است " باید در حضور خدا به زانو در آمده تعظیم کرد " 

 

 

????وقتی در شرایطی قرار میگیری که نمیتوانی در  برابر  مشکلاتت بایســتی نزد خدایی زانـو بـزن که هیچ قدرتی قادر نیست در برابرش بایستد. 

چنانکه داوود برای ایستادن در برابرجلیات بزرگتر ازخودش نزد خدایی زانـو زد که از جلیات زندگی‌اش بـیـنـهـایـت بــزرگـتـر بـود.

????◻️????◻️????◻️????◻️????◻️

 

میکند ,داود ,داوود ,خدایی زانـو ,اعتراف میکند ,روبرو میشوی منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

tmovz گاه نوشته‌های من آقای مهندس | Mr Engineer | عکس نوشته و دلنوشته ها انتشارات دنیای اقتصاد Purple memories