«یک هلو هزار هلو» داستان درخت هلویی است که هرچه باغبان برای به بار نشستنش تلاش میکند، حتی یک میوه نوبر هم نمیدهد. صمد بهرنگی، نویسنده داستان با طرح این سؤال در ذهن مخاطب و با تغییر زاویه دید داستان از سوم شخص، ادامه داستان را از زبان خود درخت هلو روایت میکند. درخت هلویی که روزی هلوی آبدار و درشتی روی درختی در باغ اربابی بوده و باغبان آن را میچیند و در سبد میگذارد، اما هلو تصادفاً بر زمین میافتد و کمی بعد دو کودک فقیر روستا به نامهای صاحبعلی و پولاد داستان ,درخت ,هزار هلو» منبع
درباره این سایت