#prt102 رهام. دیگه نمیتونستم تحمل کنم تمام وجودم تنفر و درد بود لحظه ی اخر وقتی گفت جون من وایسا دلم یهو ریخت پایین جون ماهور خیلی وقت بود عزیز ترین چیز توی دنیام بود اما خودش باعث شد همه چیز عوض بشه. صداشو میشنیدم که اسممو صدا میزد ولی نباید برمیگشتم بغضم نفس کشیدنو برام سخت کرده بود اما نباید میبارید! یه بار به خاطرش پا گذاشته بودم رو غرورم و حالا نه غرورمو داشتم نه عشقمو. خیلی وقت بود نیومده بودم اینجا ، خونه ای که مال من بود و هیچ وقت لینجا نبودم منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

نکات پزشکی shaapaaraak دانلود فایل های کمیاب راهنمای خرید کالا و سرویس های مختلف اخبار سایت بلگ بیست پورتال و سایت تفریحی خبری ایرانیان نصب قطعات لیفتراک