۴۸.txt ۴۸ ، برای شکستن ِ سکوت ِدو نفره ای که در اتاق حاکم شده ، بریده بریـــده میگویـــد؛ ب‌ب‌ بانو به رسَم خــ٬َــزان ، هـَرروز چـه زود شب میشود! پدر تون ، ن نیاد یهو !؟. –®بانو با عشوه ای دخترانه ، پاسخ میدهد ؛ نگران نباش ، امشب من از قصـــد دو برابــر تجؤیز پزشکــ به پدر ، آرام بــخش و خوآب داده ام.، تــا که تخت بخوابد .» ٫_در میان بُهت و حیرت پسرکـ ، بانو برمیخیزد و درب چوبی اتاق را میبندد ، ناگاه ، پنجره ای در ذهن پسرکـ باز میشود !. منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

به روزترین کالا ارائه دهنده بهترین و مرغوب ترین کالاها خودکار سبز | خودکار سلامتی فلزیاب تصویری -پرقدرت09909061300 دلنوشته های من خرید لوازم آرایشی صورت تخفیف ویژه فقط برای امروز شعر و مطالب ادبی قارتال دانلود بیا تو محمدغفوررئیسیان