- آقا رحمان، کلّۀ سحر پاشدی رفتی. منم با اینکه می دونستم؛ کارخونه تعطیله هیچی نگفتم. چی شده نرفته، برگشتی؟ - به جای این سین و جیم کردن؛ بیا این جعبه رو ازم بگیر. از شونه افتادم. مواظب باش نشکنه! - مگه توش چیه؟ - شیشه س. - تو این بیکاری و بی پولی؛ این همه شیشه واسه چی ی؟ - دقه دندون رو چیگر بذار، حالیت می کنم. - تو اون دبّهه چیه که دستته؟ - بابا آ . آ، دستتو بذار جلو دهنت و جیگکت درنیاد؛ می شه؟ . منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

خرید نمونه سوالات مهندسی اخبار کتاب پروژه فیلم کلیپ برنامه خدمات برق آزمایشگاه پاتوبیولوژی صبا لرها شگفت انگیزند4 قالب ساز طب سوزنی در تهران سایت اینترنتی آخ Jasiahibqilj46 homepage