همین شکسته همین شکسته، چه بالای استواری داشت به باغِ پیکرِ خود، رنگ و برگ و باری داشت اگر چه چون سبدی پیکرش شده خالی به زیرِ برگ، گل و غنچه و اناری داشت میانِ طُرّه ی او باغ های قمصر بود به گردشِ نگهش، رقصِ شعله باری داشت اقاقیایِ تنش، تا ز باد می رقصید به هرگذار، زخود رفته، بی قراری داشت به باغِ رخوت پاییزی اش نگاه مکن که در جوانیِ خود مستیِ بهاری داشت همین که چوب سواری کند به اندک جای به پشتِ زینِ زمان، شوکتِِ سواری داشت همین که شاپرکی هم گریزد از دستش همین ,داشت همین ,باری داشت ,همین شکسته منبع
درباره این سایت