باورم نمی شه امروز،یکی از سخترین روزای کاریم به این سرعت بگذره،هر شیفتش رو قبلش بهش فکر می کردم یعنی بگم تقریبا پنج تا شیفت کاری پشت سر هم تا فردا دارم،بدون توقف،البته با سه ساعت ساعته خواب، در عوض اینجا نشستم وبلاگمو آپدیت می کنم، آخه مامانم چه طور انتظار داره بعد از سی و خورده ای ساعت سر کار بودن تا از در می رسم برم دوش بگیرم؟ گاهی انقدر کلافه می شم از سر کوچه تا خونه برام یه عمر می گذره،حتی چیزی خورده نخورده می رم می خوابم، اینکه اینجا غر می زنم،چون می منبع
درباره این سایت