دلم تاب میخورد، لحظه هایی از صحنه هایی که هیچ وقت ندیده ام در ذهنم می گذرد، فکر میکنم حامد اسماعیلیون با دیدن دفتر نقاشی های پر پر شده ی ری را غمگین تر می شود یا وسایل پزشکی پریسا، حسی از صدای گریه ی ممتد مادرانی در گوشم هست که هیچ وقت پسرهایشان را ندیده اند، دختر بچه ای که هیچ وقت بابایش را ندید و همه ی عروسی هایی که به حنابندان و پاتختی نرسیدند همیشه فکر میکردم ت پدر، مادر ندارد تی که دایی محدثه را ۱۰ سال از کشور تبعید کند، تی که نذارد نگار هایی منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

دانلود رایگان فیلم و سریال با لینک مستقیم دیزل ژنراتور FreeEarn |مرجع جامع آموزش روش های کسب درآمد اینترنتی بیتکوین دانلود رایگان فروش تمامی ادویه جات Klikkala بررسی هیوندا سوناتا