آه ای همیشه بندر یابوی خسته ای که گاری بزرگ قصیل خلیج را به سوی شوره زاران بر شانه می کشانی و هرگز نمی رسانی چه راه بی نهایتی چه مژه های تلخ بلندی دارد این آفتاب که غوا از سراب می رویاند و زهر از بیابان می جوشاند چه ظهر پر مخافتی بندر صیاد پیر خسته یک دنده که تور سبز دریا را غران رقص مدهش شوریده ها و شیر بر کتف ها گره زده با قصد روستاهای مطرود می کشانی هرگز نمی رسانی چه اشتهای شومی دارد این آسمان که می مکد پرنده و ماهی را به آرواره های حریصش و قحط می تراود منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

آنچه كه بايد يک كبوتر باز بداند گل آرایی Memaribank معرفی کالا فروشگاهی نهالستان پالیز نهال مجله سلامت مجله علمی آموزشی گلدآموز اینجا همه چی هست وبسایت شخصی سهند رشیدی