بعد مینا دیگه تولدها بهم نمی چسسببید و امروز ساعت راس سساعت 4 جلوی در خونه فرریبیا اینا بود. گفت مطمئن بوودم که تویی که راس ساعت 4 اومدی. خودمم نمیدونم چطور اینطوری شد اخه من همیشه دیر میرم همه جا!
کلی تریپ جواتی رقصییدیم.
بماند که اخرش دو تا از بچه ها واکنشی نشون دادن که منو یه خورده اذیت کرد اما در کل بسیسار خوب بود.
راستیتش مصمم تر شدم به رفتن.
منبع
درباره این سایت