نتایج جستجو برای عبارت :

من غم غروبی

یاد دارم در غروبي سرد سرد، می گذشت از کوچه ما دوره گرد، داد می زد: "کهنه قالی می خرم، دست دوم، جنس عالی می خرم، کوزه و ظرف سفالی می خرم، گر نداری، شیشه خالی می خرم"، اشک در چشمان بابا حلقه بست، عاقبت آهی کشید، بغض اش شکست، اول ماه است و نان در سفره نیست، ای خدا شکرت، ولی این زندگی است؟!!! سوختم، دیدم که بابا پیر بود، بدتر از او، خواهرم دلگیر بود، بوی نان تازه هوش اش برده بود، اتفاقا مادرم هم، روزه بود، صورت اش دیدم که لک برداشته، دست خوش رنگ اش، تر
تجسم
*
تجسم کن غروبي تیره و سردتجسم کن دلی آغشته با درد
تجسم کن نگاهی مات و غمگینکه خیره گشته بر دنیای ننگین
تجسم کن دو چشم اشکباریصدای ناله ای در کوهساری
خداوندا دلی پرکینه دارمچه آتشها درون سینه دارم
خدایا بنده ای آزرده ام منز یاران زخم خنجر خورده ام من
بده دادم که من بیداد دیدمچه رنجی در ره یاران کشیدم
خداوندا بسویم کن نگاهتمران این بنده را از بارگاهت
ز بس نالید مرد از جور یارانفغانی بر کشید از کوهساران
ولی افسوس آن شور و هیاهونبود ج
چشم‌هایت با من است، اما دلت با دیگری‌ست دل به این آیینه‌ها بخشیدن از خوش‌باوری‌ست کوشش بیهوده کردم تا فراموشش کنم کار غم در خاطر دیوانگان یادآوری‌ست بی‌خبر در کورە‌ی محنت مذابت می‌کند ْعشق جانسوز است، اما کارگاه زرگری‌ست حسرت دریا ندارم در دل مهتابی‌ام گرچه مردابم، ولی سرتاسرم نیلوفری‌ست من نه تاریکم شبیه شب، نه روشن مثل روز چون غروبي گرگ و میشم، بخت من خاکستری‌ست هادی محمدحسنی فقط او بخواند
خانه دلتنگِ غروبي خفه بود مثلِ امروز که تنگ است دلم پدرم گفت چراغ و شب از شب پُر شد من به خود گفتم یک روز گذشت مادرم آه کشید؛ «زود بر خواهد گشت.» ابری آهسته به چشمم لغزید و سپس خوابم برد که گمان داشت که هست این همه درد در کمینِ دلِ آن کودکِ خُرد آری، آن روز چو می رفت کسی داشتم آمدنش را باور من نمی دانستم معنیِ «هرگز» را تو چرا بازنگشتی دیگر؟ آه ای واژه ی شوم خو نکرده ست دلم با تو هنوز من پس از این همه سال چشم دارم در راه که بیایند عزیزانم، آه
در خیالم با منی ، اما تو یار دیگریفصل سرد حال من ، اما بهار دیگریاز وفا دم میزدی ، دیروزهای زندگیبی نگاهت مانده ام ، اما نگار دیگریعقده ها در سینه دارم ، با که گویم درد دلآشنای من تویی و ، غمگسار دیگریگفته بودی در غروبي تنگ میبینم تو راوعده کردی با من اما بر قرار دیگریگریه های هر شب من بالشم را خیس کردسیل اشکم سوی تو ، اما تو زار دیگریمن تو را خواهم،تو او را ، او خدا داند که راهر یک از ما بیقراریم و دچار دیگریتا چه خواهد شد سرانجام حدیث عاشقیگل
خانه دلتنگِ غروبي خفه بود مثلِ امروز که تنگ است دلم پدرم گفت چراغ و شب از شب پُر شد من به خود گفتم یک روز گذشت مادرم آه کشید؛ «زود بر خواهد گشت.» ابری آهسته به چشمم لغزید و سپس خوابم برد که گمان داشت که هست این همه درد در کمینِ دلِ آن کودکِ خُرد آری، آن روز چو می رفت کسی داشتم آمدنش را باور من نمی دانستم معنیِ «هرگز» را تو چرا بازنگشتی دیگر؟ آه ای واژه ی شوم خو نکرده ست دلم با تو هنوز من پس از این همه سال چشم دارم در راه که بیایند عزیزانم، آه هوشنگ
اگر در غروبي دلگیر به ناگه دلت شکست بدان که من در تنهایی خویش به تو می اندیشم و برای آمدنت هزاران آرزو کرده ام .کاش در خاطراتت  به اندازه وزیدن یک نسیم مهمان لحظه هایت بودم.در این شبهای بارانی پاییز کتاب دلم را به یادت میگشایم تا شاید رنگین کمانی باشم در آسمان احساسی خاموش و فراموش شده .کاش میشد خاطرات را به ایام گذشته پس داد و در پی امیدی محال از بیراهه تنهایی گذر کرد و به سکوت رسید  و در معبد تنهایی غریبانه منتظر معجزه باران شد .
مردک پست که عمری نمک حیدر خورد نعره زد بر سر مادر به غرورم برخورد ایستادم به نوک پنجه ی پا اما حیف دستش از روی سرم رد شد و بر مادر خورد ببین می توانی بمانی.بمان عزیزم تو خیلی جوانی بمان. سنگ‏ها بر سوگ تو ندبه می‏ خوانند؛ در غروبي که شاخه ‏ات را شکسته بودند. امشب، جای پای دوست، در خانه خالی است و ترنم مهربانی، بی‏ حدیث حضور او، خاموش است . علی، شبانه یاس می‏کارد ! شبانه ، داغ دلش را به خاک می‏گوید ؛ اگرچه فردا صبح ، از سمت خانه همسایه بوی نان
گویی آدمی را به ستم آفریده اند در این جهان صلح ستیز و جنگاور شکوفه های کالند آدمیان که به میوه نمی رسند تازه دست نازنین کرونا را هم اضافه کن بر این همه نکبت ماهشهر ع - بهار از کرونا تا اعترافات تولستوی! دیروز تو یه هوای ابری و بارونی دم دمای مشق سحر از ماهشهر حرکت کردم و غروبي به تهران رسیدم مثل این چند ساله که برایم تکرار خوش آیندی ست درزمستان برفی ، بهاربا لاله های واژگون بین خرم آباد و بروجرد، پاییز برگ ریزان و تابستانهای داغ جنوبی ، تفاوتی
گویی آدمی را به ستم آفریده اند در این جهان صلح ستیز و جنگاور شکوفه های کالند آدمیان که به میوه نمی رسند تازه دست نازنین کرونا را هم اضافه کن بر این همه نکبت ماهشهر ع - بهار از کرونا تا اعترافات تولستوی! دیروز تو یه هوای ابری و بارونی دم دمای مشق سحر از ماهشهر حرکت کردم و غروبي به تهران رسیدم مثل این چند ساله که برایم تکرار خوش آیندی ست درزمستان برفی ، بهاربا لاله های واژگون بین خرم آباد و بروجرد، پاییز برگ ریزان و تابستانهای داغ جنوبی ، تفاوتی
«جای خالی یاس» سنگ‏ها بر سوگ تو ندبه می‏ خوانند؛ در غروبي که شاخه ‏ات را شکسته بودند. امشب، جای پای دوست، در خانه خالی است و ترنم مهربانی، بی‏ حدیث حضور او، خاموش است . علی، شبانه یاس می‏کارد ! شبانه ، داغ دلش را به خاک می‏گوید ؛ اگرچه فردا صبح ، از سمت خانه همسایه بوی نان آید . دوباره بغض حسن با حسین می‏گیرد. و جای خالیِ مادر به خانه می‏پیچد کجاست فاطمه امشب ؟ کجاست بانوی نور؟ دخترک فقط موقع نماز چادر سر میکرد انگار فقط خدا به او نامحرم بود
فاطمه جان، سنگ‏ها بر سوگ تو ندبه می‏خوانند؛ در غروبي که شاخه‏ات را شکسته بودند . امشب، جای پای دوست، در خانه خالی است و ترنم مهربانی، بی‏حدیث حضور او، خاموش است . . علی، شبانه یاس می‏کارد! شبانه، داغ دلش را به خاک می‏گوید؛ اگرچه فردا صبح، از سمت خانه همسایه بوی نان آید . دوباره بغض حسن با حسین می‏گیرد . و جای خالیِ مادر به خانه می‏پیچد . کجاست فاطمه امشب؟ کجاست بانوی نور؟ ضمن تسلیت ایام شهادت حضرت فاطمه (سلام الله علیها) آموزشگاه جلسات پرس
دقیقا این ماه اذر مثل پارسال تکرار شد،،پارسال این اذر ماه چه ماهی بود،عشق من پارسال سرما خورده بود،امسال هم دقیقا همین ماه و مثل پارسال تکرار شد،این دم غروبي دلم گرفت،یاد ایام خاطراتاین اذر ماه ماه خاطره بود،من عاشقم و حاظر نمیشم عشقم زره ایی بیمار بشه،الان به نقطه ایی از اوج رسیدم در عشق که اگر او بیمار بشه انگار من بیمارم،وجود عشقم در من حس میشه،زندگی با بودن عشق چقدر لذت بخشه،خداوندا عشقمو مث همیشه قوی نگه دار،پارسال این ماه برای عشقم
دلم می لرزد و دستم نمی‌آید سراغ تو اگر دورم از این فردا نمیسازد فراق تو خدایان رفته اند گویابرای آخرین رویا غریبی آشنا گشتم نمی خواهد ایاق تو کلید نقره فام شب برای ماه شیدا بود خیالم قفل خواب شب نمیآید فراق تو بدنیا آمدم یکبار ولی مردم هزاران بار گواه این دل رسوا ! نمی سازد ایاق تو طنین آه پیچیده میان سفره ای رنگین الا یا ایها الساقی ! نمی خواند فراق تو تبسم می زند لبخندبه لبها از گل پیوند رسیدم با غروبي دور،نمی دارد اتاق تو به شمعی گر فرو لغزی
زندگی آنقدر هم ارزش نداشتکه اینگونه به غم تاختیم همه مشغول غروبي صحنه دارنگو که نباختیم.  باختیم به کجا خواهیم رفتکه زبان به هم انداختیم حسام الدین رضاییزندگی آنقدر هم ارزش نداشت حسام الدین رضاییشعر حسام الدین رضاییخواننده حسام الدین رضاییاینستاگرام حسام الدین رضاییHesamodinrezayimusic
تایم لپس شگفت انگیز غروب خورشید در دریا ، ویدئویی خاص از غروبي دل انگیز و زیبا آفتاب در دریا بیکران است.وجود ابر های در مقابل خورشید زیبایی این فوتیج را چندی.ناردون دانلود بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد.
رفتیمثل برق که از خانهبه چشم‌های خدا وصل کرده‌ام سُرمم رامی‌خواهم از این تختکه مثل قبر بغلم کند تختدلتنگی‌ام تنگ‌تر از تُنگ‌های آبتا پخش شود از قاب‌ عکس‌هایتسکوت با روایت تصویرکاش جاسازی‌اش می‌کردمخانه را در تابوتتنشسته‌ام در نبودنتتلفن می‌کنم به شماره اتو کسی آن‌ور خط نیستبعد از تو سال‌هاستاز خودم رفته‌ام.
 
 ♣♣♣ غروبي در سپیده دم ♣♣♣
آری چه نمایش با ارزشی بود که بازیگرش شدید!  آن نمایش ترس آلود، لحظه ای که قلب عروسک پارچه ای را فشردید و از سینه درآوردید. سیلی های باد خشمگین سرد بر صورت معصوم عروسک می خورد و از چنگ های وحشی داغ روح های زخمی، خون می چکد . عقربه ی زمان کندتر از همیشه با رنگی سیاه به جلو هل داده می شد و از چکه های آن ، تابلوی نقاشی عروسک پارچه ای، خونین شده است. باران بارید. آن قدر باربد که همه چیز را با خودش برد. تمام نیکی ها و خوبی ها را ! عروسک با بدن کبود، کشا
آری چه نمایش با ارزشی بود که بازیگرش شدید!  آن نمایش ترس آلود، لحظه ای که قلب عروسک پارچه ای را فشردید و از سینه درآوردید. سیلی های باد خشمگین سرد بر صورت معصوم عروسک می خورد و از چنگ های وحشی داغ روح های زخمی، خون می چکد . عقربه ی زمان کندتر از همیشه با رنگی سیاه به جلو هل داده می شد و از چکه های آن ، تابلوی نقاشی عروسک پارچه ای، خونین شده است. باران بارید. آن قدر باربد که همه چیز را با خودش برد. تمام نیکی ها و خوبی ها را ! عروسک با بدن کبود، کشا
متن زیبا در مورد جدایی و تنهایی
غروب دریا‎دنیا که دگر یاری ندارد چه سرایی استدریایی که دگر ماه ندارد چه غروبي استخدایی که دگر جهانش آدم ندارد چه خدایی استابدی را که دگر زمام ندارد چه زمانی استمجنون که دگر لیلا به سراغش نیامد چه کندعشق را زمانی بفرستی که دگر معنا ندارد چه کندمجنون یار
ای نسیم صبح دم، یارم کجاست؟
غم ز حد بگذشت، غم‌خوارم کجاست؟
 
وقت کارست، ای نسیم، از کار او
گر خبر داری، بگو دارم، کجاست؟
 
خواب در چشمم نمی‌آید به شب
آن چراغ چشم بیدارم کجاست؟
 
دوست گفت: آشفته گرد و زار باش
دوستان آشفته و زارم، کجاست؟
 
نیستم آسوده از کارش دمی
 
یارب، آن، آسوده از کارم کجاست؟♣♣♣ غروبي در سپیده دم ♣♣♣
شعر درباره انتظار | عاشقانی چشم به راه معشوق
 
تمنا وصال‎از تمنای وصالش از هر چی چشم گذر کردم
از کوچه او بی گذر از عشق دگر حذر کردم
از نظر بازی او دل را رسوا جهانش کردم
تا غروبي به نازش ساحلی را دریا کردم
گرچه نادم شوم از عشق بی ساحل او
به سزای شب غلفت ما از نهانم به در کردممجنون یار
خوشبختانه امروزه با پیشرفت علم پزشکی، راه حل های درمانی گسترده ای برای هموروئید وجود دارد. خبر خوب تر آنکه بیشتر افراد قادر خواهند بود، با به کار گیری روش های درمانی خانگی و نیز ایجاد تغییراتی در سبک زندگی از بسیاری عوارض آن رهایی یابند.دکتر جواد غروبي متخصص جراحی عمومی و استاد یار دانشگاه شهید بهشتی در گفت و گو با عصر ایران در تعریف بیماری هموروئید و چگونگی پیشگیری از ابتلا به این بیماری می گوید: هموروئید ها شبکه های وریدی مستقر در انتهای
 
 
« جای خالی یاس »فاطمه جان، سنگ‏ها بر سوگ تو ندبه می‏خوانند؛ در غروبي که شاخه‏ات را شکسته بودند.
امشب، جای پای دوست، در خانه خالی است و ترنم مهربانی، بی‏حدیث حضور او، خاموش است.
. علی، شبانه یاس می‏کارد! شبانه، داغ دلش را به خاک می‏گوید؛ اگرچه فردا صبح، از سمت خانه همسایه بوی نان آید.
دوباره بغض حسن با حسین می‏گیرد.
و جای خالیِ مادر به خانه می‏پیچد.
کجاست فاطمه امشب؟ کجاست بانوی نور؟موسسه فرهنگی مذهبی میثاق
توی تاریکی شب آه در جریان بود 
زل زدم به آسمون عینکم دودی شد
با صدای زنگ در یهو بارون بارید
دستای خونه پر از گل داوودی شد
ماه از راه رسید روی راه پله نشست
دکمه های قلب من دونه دونه شل شدن
گفتم این یه معجزه است خیره شد به آسمون
همه ی ستاره ها دونه دونه گل شدن
(مهربونی ای عشق نازنینی ای عشق
آخرین تیکه ی این جورچینی ای عشق)۲
نخ باد بادکمکو یجوری وا میکرد
که تا هرجا خواستم بتونم پر بکشم
یجوری تشنه م کرد که میشد دریا رو
مثل یه لیوان آب یه نفس س
لحظه ها می گذرند.ثانیه ها هم لنگان لنگان پی هم در عبورند .و در این میان تنهایی و سکوت در هم می آمیزند.نه دلی در جستجوی نگاهیست و نه نگاهی در پی دیداری .همه از هم در گریزاند و  دل که در این میان سخت تیر می خورد ولی هنوز خود را دل نگه می دارد.در این وحله فقط غروبي دلگیر و ساحلی خلوت که تنها در آن موج به چشم می خورد و ماسه هایی خیس شده از موج هایی خروشان که دلی پر از صدف ها و ماهی های بی احساس داشته اند ،نگاهم را به خود جلب می کند.من آنروز نه پیش رفتم و
متن ترانه محسن چاوشی به نام جورچین
تویه تاریکیه شبآه در جریان بودزل زدم به آسمونعینکم دودی شدبا صدای زنگ دریهو بارون باریددستایه خونه پر ازگل داوودی شدماه از راه رسیدرویه راه پله نشستدکمه هایه قلب مندونه دونش گم شدندگفتم این یه معجزستخیره شد به آسمونهمه ی ستاره هادونه دونه گل شدندمهربونی ای عشقنازنینی ای عشقآخرین تیکه ی اینجورچینی ای عشقمهربونی ای عشقنازنینی ای عشقآخرین تیکه ی اینجورچینی ای عشقنخ بادبادکمویه جوری وا میکردتا که هر جا خ
 
اگر اشک ها نمی بود داغ سینه ها
 
سرزمین وداع را می سوزاند
چرخ زمانه بسیار نامرد است کسانی را که خیلی دوست داری ناباورانه ازتو میگیردپیش از آن که وجودشان را خوب حس کنی مثل پرنده ای زیبا بال می گیرندهمیشه این گونه بوده است کسانی را که وجودشان برایت عزیز استزود از دنیای  می روند .
 
امشب تمام گذشته ام را ورق زدم :پر از لحظه های سیاه ، لحظه های داغ و پرالتهاب بی قراری ، دلتنگیافسردگی، خاموشی ، سکوت ، اشک ، سوختن چیزی نیافتم .دلم به د
 
اگر اشک ها نمی بود داغ سینه ها
 
سرزمین وداع را می سوزاند
چرخ زمانه بسیار نامرد است کسانی را که خیلی دوست داری ناباورانه ازتو میگیردپیش از آن که وجودشان را خوب حس کنی مثل پرنده ای زیبا بال می گیرندهمیشه این گونه بوده است کسانی را که وجودشان برایت عزیز استزود از دنیای  می روند .
 
امشب تمام گذشته ام را ورق زدم :پر از لحظه های سیاه ، لحظه های داغ و پرالتهاب بی قراری ، دلتنگیافسردگی، خاموشی ، سکوت ، اشک ، سوختن چیزی نیافتم .دلم به د
سلام مامانامروز چه روزیه ؟؟؟امروز کجایی ؟؟امروز من کجام ؟؟خیلی وقت بود که فراموشت کرده بودم .خیلی وقت بود الکی راه میرفتم .میونه این روز های سیاه گمت کرده بودم مامان .میون این سیاهی ها .دیگه پنجشنبه ها هم به یادت نیستم .شبا هم برات نمی نویسم .دیگه حتی فکر نمی کنم .شدم یه تکه استخون که هی اینور و اونور میره .شدم پر از سیاهی و تباهی .شدم پر از هیچی .همه کاری می کنم بجز کاری که باید انجام بدم .نه واستا یلحظه .خوب که فکر میکنم اصلا کاری ان
ماندم من وگریه ی اشعاری که ندیدیتنهاییِ دل و این آواری که ندیدیآن روز که دوراز دلِ مامی گُذراندیدل خونم ازصحنه ی غَمباری که ندیدی 
گفتی که تویی یارِمَن و دلخوش آنَم!پژمُردِگی وحسرتِ دیداری که ندیدیاین شُعله فُروکِش نکند تاتو نباشیآتش زده ای دلِ بیماری که ندیدیهر آینه ی اشکم غزل خواندبرایَتدر دیده ی گریانِ بهاری که ندیدی                                   &n
دانلود رمان جدید شمیم عشق از الهه محمدی برای کامپیوتر
 
خلاصه:
او همان دخترست، همانی که زندگی اش را به تاراج بردی و با طناب خاطرات، جهانش را زندان کردی همانی که روزها تاریکی در جهانش طلوع می کند و دیگر غروبي ندارد، میان شما عایقی وجود دارد؛ عایقی از جنس کینه و نفرت، آن قلب، نفرت را از بطن خود بیرون می کشد و برای ویران کردن آن دیوار، دیوانه وار می کوبد، می کوبد برای تویی که با سیاه کردن گذشته اش، آینده اش را هم تباه کردی …
 
تعدادصفحا
 
خویشکه گه م سلام برا گه م سلامئرا چه ئمسال سه ر نیاینه لام؟بی ئیوه عیدم عزاو پژاره سدلم هم پرخیون هم تیکه پاره سخویشکه طفلاند ویلان و ویله نبی دالگ دلسوزو بی یاروخیله ندلداری کوره د یاگه ردیوته د بم؟بی فریادرسم ته بیوش چه بکم؟خه م بی برای یاگه ر ته بخوه م؟عقده یل دلم لای کی وا بکه م؟چاره چفته گی یتیم و یه سیرله روژان جوربارو،وشه وان دلگیر
 
 
بیستیون برمی بشکیه ی سیونیوه بی که س رشیا سمیه خیونیژیره دبوگه وبان کیوی طاق وه سانرا کوشتی

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

اصفهان چت|به چت اصفهان خوش آمدید. با من تا کنکور 99 فروشگاه لوازم خانگی Vanceqek826 blog تعمیرات پرینتر کارت pvc دلنوشته های من خرید کاشی و سرامیک nicerdicer-plus انشا پایگاه اینترنتی باشگاه فرهنگی ورزشی قائم