نتایج جستجو برای عبارت :

فلیممی.خواهم‌

بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذر خواهم کرد بی تو، با یاد تو و سحر نگاهت باز تنها من از آن کوچه گذر خواهم کرد باز تنها، باز خسته با نور نگاهت در ره عشق خطر خواهم کرد باز مهتاب شبی شد و به یادت، آسمان را خبر خواهم کرد تو رفته‌ای و من هنوز هم با تصویری ز تو در قاب، سفر خواهم کرد تو بوده‌ای و هستی تمام و آخرین نفسم لیک گر این برود، باز خطر خواهم کرد این دم آخر و این بازدم پایانی گر به راهی که تو باشی باز مهتاب شبی باز از آن کوچه گذر خواهم کرد
تورا همیشه همین گونه ناب می خواهمرها و شاد  و بی اضطراب می خواهمدر این زمانه تشویش و بی قراری هاکنار دست توجام شراب می خواهم!زمانه ات اگر از پیچ وتاب خالی نیستمن عاشقانه برای تو تاب می خواهم!شب تو را که همیشه ستاره باران  استبرای صبح تو ،٬صبحانه ٬خواب می خواهمبه  آتشی که تو در سینه ات نهان داریبه کام چشم تو شور مذاب می خواهم !سیاه ِموی تو را غرق در پریشانی ولی برای دل ات آفتاب می خواهمهمیشه عاشق وآرام باش_ اما نه!_برای موی تو من پیچ و تاب می خوا
چاک گریبان
به سینه چاک لباس تو بازتر خواهمتو سرو ناز و منت باز نازتر خواهم
برای آن که شبی با تو روز گردانمشبی ز روز قیامت درازتر خواهم
مزن به سنگ جفا شیشه ی دلم که تو رااگر چه سنگدلی دل نوازتر خواهم
به خاک و خون کشدم ترک چشم مستت و بازسیاه مست تو را ترکتازتر خواهم
بیفت در قدمش ای سر از وفا که تو راز هر سپرده سری سرفرازتر خواهم
اگر چه باده ی چشم تو کار ما را ساختشراب چشم تو را کارسازتر خواهم
در وصال تو گاهی به روی ما باز استبه روی خویشتن این در
تو را می‌خواهم برای پنجاه سالگی شصت سالگی هفتاد سالگی تو را می‌خواهم برای خانه‌ای که تنهاییم تو را می‌خواهم برای چای عصرانه تلفن‌هایی که می‌زنند و جواب نمی‌دهیم تو را می‌خواهم برای تنهایی تو را می‌خواهم وقتی باران است برای راهپیمایی آهستۀ دوتایی نیمکت‌های سراسر پارک‌های شهر برای پنجرۀ بسته و وقتی سرما بیداد می‌کند تو را می‌خواهم برای پرسه زدن‌های شب عید نشان کردن یک جفت ماهی قرمز تو را می‌خواهم برای صبح برای ظهر برای شب برای همۀ
   تو را می خواهم برای پنجاه سالگیشصت سالگیهفتاد سالگیتو را می خواهم برای خانه ای که تنهاییمتو را می خواهم برای چای عصرانهتلفن هایی که می زنند و جواب نمی دهیمتو را می خواهم برای تنهاییتو را می خواهم وقتی باران استبرای راهپیمایی آهسته ی دوتایینیمکت های سراسر پارک های شهرتو را می خواهم برایپرسه زدن های شب عیدنشان کردن یک جفت ماهی قرمزتو را می خواهمبرای صبحبرای ظهربرای شببرای همه ی عمر .وب سرگرمی تفریحی رزفا | Rozfa
می‌خواهم زندگی کنم، می‌خواهم "با عشق" زندگی کنم می‌خواهم در سخت‌ترین شرایط و تا پای جان، برای حفظ دلبستگی‌هایم بجنگم می‌خواهم چشم در چشمِ زندگی بایستم و بگویم؛ تو بدونِ دلبستگی‌های من، مفت هم نمی‌ارزی زندگی ناظم سخت‌گیری‌ست که هرچه بیشتر دلبسته‌ی چیزی یا کسی باشی، سمج‌تر می‌شود برای گرفتنش از تو، و تو سمج‌تر می‌شوی و گستاخانه و با تمامِ درد، برای دلبستگی‌هایت می‌جنگی. ارزشش را دارد اگر زیر مشت و چنگال روزگار مقاومت کنی و آخر کار
به آفتاب سلام دوباره خواهم گفت به آن درخشندگیش ترانه خواهم گفت کفر عشق است اگر گویم که آفتابی نخواهم این شعار هم به روز و هم شبانه خواهم گفت غیبت او تقصیر کوه و دشت و دمن نیست تقصیر ورا لکه ابریست، به دامن فتاده خواهم گفت گلّه از ابر است که اسباب حجاب من و ماست آره! گلّه را هم به مست و هم به دیوانه خواهم گفت یک صباحی روزنِ سر زد ز پشت کوه ها به چشمان، شوخ وَشُ و بوالعجب و شهلایی و زیبا به من گفتا بیا ای کافر عشق که من هستم که عشق آسان بُوَد اول، ول
و این منمکه به گور خواهم برد این عشق راشاید در همان فصل سرد تولدتو اما در آستانه فصل سردیمو نمی دانم آن شراب عشقت چند ساله بود که اینگونه با من کردو من مردی تنهایم که از کنار باغچه تنهایی هایم می گذرم انگار که من آن غنچه لاغر وسط باغچه ام که گویی هرگز گلش نخواهد شکفتمن به گور خواهم برد این عشق را و نمی دانم چرا هنوز شوق رسیدن دارمو اما الان چند سال است که نخوابیده امبا قلبی پاره پاره و پر از ترکشخسته ام و خسته بی هیچ احساس دردیباید بخوابم و س
و این منمکه به گور خواهم برد این عشق راشاید در همان فصل سرد تولدتو اما در آستانه فصل سردیمو نمی دانم آن شراب عشقت چند ساله بود که اینگونه با من کردو من مردی تنهایم که از کنار باغچه تنهایی هایم می گذرم انگار که من آن غنچه لاغر وسط باغچه ام که گویی هرگز گلش نخواهد شکفتمن به گور خواهم برد این عشق را و نمی دانم چرا هنوز شوق رسیدن دارمو اما الان چند سال است که نخوابیده امبا قلبی پاره پاره و پر از ترکشخسته ام و خسته بی هیچ احساس دردیباید بخوابم و س
یڪ روز برایت تعریف خواهم ڪردآن شب ڪہ رفتـےباران آمدو من زیر باران تا صبح ،،،خیابان ها را پیاده روے ڪردم.یڪ روز برایت خواهم گفت:بعد از توشب ها از پا درد خوابم نمـےبردراستـے:اصلا شب ها خوابم نمـےبرد.زندگـے شده بود بیدارےِ الڪے.یڪ روز برایت تعریف خواهم ڪردڪہ من بین جدایـے و رفتن،جاودانگیت را انتخاب ڪردم؛ڪہ تو باشـے و من نتوانم هیچڪس را دوست داشته باشمیڪ روز برایت خواهم گفتتو بہ من یڪ عمر قدم زدن در باران بدهڪارے.یڪ عمر چاے خوردن در بالڪن.
روی پله های کافه بغلت خواهم کرد روی لب های تو یک غنچه گل خواهم کاشت و در این بهبوهه باز شرم و حیا را داری که درونت میریزد و صدایت ارام زمزمه کردی گویی: برویم . من انجا هزار بار بیشتر عاشقت خواهم شد نگهت خواهم کرد تا انتهای مسیر قدم خواهی زد در برابرم و من عمر دوباره میگیرم از خرامیدنت مگر میشود دوستت نداشت ؟ مگر میشود نفس نکشید؟ چون نفسی که می آیی و چون هوای مطبوع بهاری به گمانم خدا تنها دلیلش از افرینش تو معبود شدنت برای من بود میخواست ایمان
تو داری می روی .
غصه ی من را نخور ، خوبم ، رو به راهم .
فقط کمی سرم درد می کند ،
دهانم خشک شده ،
جسمم بی رمق است ،
دستانم می لرزد .
چیزی نیست ، من خوبم !
نگرانِ این بغضِ لعنتیِ تویِ گلویم نباش ،
چند جیغِ بلند که بکشم ، خوب می شوم .
نمی دانم فردا بدونِ تو خورشید باز هم طلوع می کند ؟!
صدایِ گنجشک های اول صبح را خواهم شنید ؟!
از بویِ گل ها مست خواهم شد ؟!
تک تک پیاده روهایِ شهر را چشم بسته و از سرِ شوق خواهم دوید ؟!
نمی دانم بازهم خواهم خندید ؟!
یع
کوک میکنم ساعت قدیمی دلم را تا چشمانم در آغوش سحرگاهی فراموش نکند صدای موذن را .در نیمه شبی آرام خواهم رفت " پادشاه عشق مرا میخواند " تا شب زنده است خواهم رفت . من به مهمانی شهری خواهم رفت که دعاها پیش از فرود دستانت اجابت میشوند  " من به یاد تو خواهم بود و از اقیانوس دلم دعایت خواهم کرد . تو نمیدانی که من هرروز از گلدان کنار پنجره حال دلت را مپرسیدم . 
قایقی خواهم ساخت،خواهم انداخت به آب.دور خواهم شد از این خاك غریبكه در آن هیچ‌كسی نیست كه در بیشه عشققهرمانان را بیدار كند.قایق از تور تهیو دل از آرزوی مروارید،هم‌چنان خواهم راند.نه به آبی‌ها دل خواهم بستنه به دریا-پریانی كه سر از خاك به در می‌آرندو در آن تابش تنهایی ماهی‌گیرانمی‌فشانند فسون از سر گیسوهاشان.هم‌چنان خواهم راند.هم‌چنان خواهم خواند:"دور باید شد، دور."مرد آن شهر اساطیر نداشت.زن آن شهر به سرشاری یك خوشه انگور نبود.هیچ آیینه
یه سال گذشت ، یه سال بی تو بودن چقدر سخت گذشت تنها امید بود كه انتظار كشیدن برات رو
 
 
 
 آسون كرد ، انتظار روزی كه كنار هم خواهیم بود بی هیچ دغدغه ای ، با عشق وآرامش
 
 
 
عشق عزیزم ، عشق آسمونی من ، آرزوی دلم:
 
 
 
همه زیبائیهای دنیا رو در وجود تو می بینم
 
 
 
همه لذتهای دنیا رو با وجود تو احساس می کنم
 
 
 
همه موفقیتها رو در کنار تو می خواهم
 
 
 
و همه آرزوها رو با تو بدست خواهم آورد
&n
می‌خواهم خوب باشم و نمی‌توانم.می‌خواهم از شیمی روح دوری کنم و نمی‌توانم.آدم خوش‌بخت نمی‌خورد.کاش لااقل یک نفر بی‌نهایت از من متنفر می‌بود و این تنفر تنها و تنها مرا در بر می‌گرفت.دلم چنین نهایتی می‌خواهد.دلم،حس کردن می‌خواهد.می‌خواهم چیزی حس کنم و نمی‌توانم.
هیچ چیز در این زندگی ماندنی نیست. هیچ احساسی! ۱۰ سال تمام فکر می‌کردم که اگر بعد از مرگ، روزی دوباره به زندگی برگردم، می‌خواهم دوباره سه روز قبل از نوروز را تجربه کنم، چون بیش از همیشه در این روزها زنده‌ام. امسال اما چندان این حس را نداشتم. با این‌حال، هفت سین را چیده‌ام، زیر باران راه رفتم و مریم ها را ه‌ام، حالا هم می‌خواهم برم چندین بهاریه بخوانم و بعد هایده گوش بدهم، اما نمی‌خواهم خودم را سرزنش‌کنم.
مشت می کوبم بر در پنجه می سایم بر پنجره ها من دچار خفقانم،خفقان! من به تنگ آمده ام از همه چیز بگذارید هواری بزنم: -آی با شما هستم! این درها را باز کنید! من به دنبال فضایی می گردم؛ لبِ بامی ، سر کوهی ، دل صحرایی که در آنجا نفسی تازه کنم. آه! می خواهم فریاد بلندی بکشم که صدایم به شما هم برسد! من هوارم را سر خواهم داد! چاره درد مرا باید این داد کند از شما خفته ی چند چه کسی می آید با من فریاد کند؟
امن بودم و خدا تنهای تنها حس کردم به من می گوید چه می خواهی ؟ زیر لب با خودم گفتم : لذت ذکر تو را می خواهم . دلم شنید که می گفت : به اندازه ی ایمان و تصدیقت به تو می دهم. باز زیر لب گفتم : می خواهم خاطرم از هرچیز ی غیر از تو دور باشد . واو گفت: به تو توفیق می دهم به بهتریم و کامل ترین اعمال متخلف شوی . و من باز گفتم : می خواهم از آلودگی ها ی این دنیای فریبنده دور باشم . و او گفت : برای این باید دوست من باشی .
  تو ای رامین تو ای دیرینه دلدارم !  چو می خواهم که نامت را نهانی بر زبان آرم  صدا در سینه ام چون آه می لرزد  چو می خواهم که نامت را به لوح نامه بنگارم  قلم در دست من بیگاه می لرزد  نمی دانم چه باید گفت  نمی دانم چه باید کرد  به یاد آور سخنهای مرا در نامه ی پیشین  سخن هایی که بر می خاست چون آه از دلی غمگین  چنین گفتم در آن نامه :
  ـ (( .اگر چرخ فلک باشد حریرم  ستاره سر به سر باشد دبیرم  هوا باشد دوات و شب سیاهی  حرف نا
    تو رویای من هستم که هر شب می بینم. شما برای اولین بار فکر می کنید من فکر می کنم هر روز صبح. تو خوشبختی من است که هر وقت احساس می کنم. تو محبوبترین خاطره من هستم که هرگز نمی خواهم فراموش کنم.می خواهم به شما بگویم که تمام داستانهای شما را خواهم شنید ، اشکهای شما را پاک می کنم ، مراقب قلب شما هستم و دوستت خواهم داشت و تمام زندگی ام با شما زندگی خواهم کرد.یک شب تنها وجود ندارد ، بدون اینکه رویای شما باشد. روز و شب تو را می خوابم ، دوشنبه تا یک
مهی کز دوریش در خاک خواهم کرد جا امشب به خاکم گو میا فردا، به بالینم بیا امشب مگو فردا برت آیم که من دور از تو تا فردا نخواهم زیست خواهم مرد یا امروز یا امشب ز من او فارغ و من در خیالش تا سحر کایا بود یارش که و کارش چه و جایش کجا امشب شدی دوش از بر امشب آمدی اما ز بیتابی کشیدم محنت صد ساله هجر از دوش تا امشب شب هجر است و دارم بر فلک دست دعا اما به غیر از مرگ حیرانم چه خواهم از خدا امشب چو فردا همچو امروز او ز من بیگانه خواهد شد گرفتم همچو دیشب گشت با
مگر چه می خواهم از وطن؟
جز لقمه ای نان و خیالی آسوده
چه می خواهم؟
جز تکه ای آ فتاب و
بارانی که آهسته ببارد.
جز پنجره ای که
رو به عشق و آزادی گشوده شود.لیمو دانلود بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد.
شعر احساسی و زیبا درباره تنهایی
 
خواب ندارم‎می خواهم تنها باشممثل مردابی ها پرستویی نمی خواهممی خواهم عاشق باشممثل مجنون ها لیلا نمی خواهممی خواهم یلدا باشمهر شب از همه تنها تر باشممی خواهم راز باشمبا دل آوا باشممی خواهم ترسیم غم ها باشماما نازم با دریا باشدشاید خوابی رویایی مرا آرام کنداما تنهایی دگر خواب ندارممجنون یار
نه کسی را می خواهم که عاشقم باشد ،
نه نیازی به توجه و محبتِ کسی دارم .
این روزها ؛
فقط خلوتی دنج و بدونِ واسطه می خواهم ،
به دور از نگاه ها ،
به دور از قضاوت ها ،
به دور از تمامِ بی انصافی ها .
جایی که نه صدایی باشد برایِ شنیدن ،
نه حرفی برایِ گفتن ،
و نه اشکی برایِ ریختن .
جایی که کمی نفس بکشم ،
کمی فکر کنم ،
کمی آرام بگیرم . !غمگینم خوشحالم گاهی هیچم
. اگر روزی دوباره دیدمت حتماً به تو خواهم گفت: روزهای گذشته یا نمی‌دانم. شاید سال‌هایی که گذشت، صبرم را طاق کرده و خُلقم را رنجور. اما می‌دانی دلبر‌ دیگر ملالی نیست بالاخره یک‌چیزهایی عادت می‌شود! فقط تنها خواهشی از من مانده آن هم که بیایی و این قلب وامانده را از جایش بکنی و ببری! لعنتی هنوز دوری‌ات را می‌تپد! اگر روزی دوباره دیدمت حتماً به تو چیزهایی خواهم گفت حتماً به تو خواهم گفت که چقدر دوستت می‌داشته‌ام! وای اگر روزی دوباره ببینمت
من هرگز دخترم را از هراس قضاوت‌ها، تغییر نخواهم داد، هرگز دخترم را قربانی حرف‌های بی‌ پایه و اساس مردم نخواهم کرد، هرگز نخواهم گفت اینگونه نباش تا دنیا و آدم‌ها از تو راضی باشند! نخواهم گفت رنگ‌های دلبرانه نپوش، عطرهای دلبرانه نزن، کارهای دلبرانه نکن. من دخترم را آن‌قدر قوی تربیت خواهم‌کرد که هیچ‌کس جسارت دست درازی به حریمش را نداشته‌باشد، من دخترم را آن‌قدر جسور بار خواهم آورد که برای آرزوهایش در انتظار تشویق نباشد، من دخترم را از
خلاصه : داستان راجب دختر شیطون و زبون درازی هست که هیچ جوره با ازدواج کنار نمیاد ؛ اما ناخواسته با کسی آشنا می‌شه و یه جورایی مسیر زندگی‌ش  عوض می‌شه…
 
 
مقدمه :
مطمئنا یاد سهراب بهانه خوبیست برای شروعی تازه برای استمرار یک لبخند برای آشتی با زندگی … خواهم آمد بر سر هر دیواری میخکی خواهم کاشت پای هر پنجره ای شعری خواهم خواند هر کلاغی را کاجی خواهم داد مار را خواهم گفت: چه شکوهی دارد غوک آشتی خواهم داد آشتی خواهم کرد راه خ
عاشقت خواهم ماند، بی آنکه بدانی دوستت خواهم داشت
بی آنکه بگویم درد دل خواهم گفت بی هیچ گمانی گوش خواهم داد
بی هیچ سخنی در آغوشت خواهم گریست بی آنکه حس کنی در تو ذوب خواهم شد
بی هیچ حراراتی اینگونه شاید احساسم نمیردایران لاو
بنده همسرم یک سال و نیم است فوت شده است. بنده 25 سال است حقوق همسرم را می گیرم . الان می خواهم حقوق پدرم را بگیرم که مربوط به بانک ملی است و 4 میلیون تومان است و نمی خواهم حقوق همسرم را بگیرم که 2 میلیون و نیم است. آیا چنین امکانی هست. رفتم با بانک ملی صحبت کردم و گفتند می شود. البته نگفتم از جایی حقوق می گیرم ؟ حالا از شما در این زمینه راهنمایی می خواهم؟ پاسخ: نه بهتر است چنین کار نکنید. مطمئنا استعلام می گیرند.
این یک داستان واقعی درباره سربازی است كه پس از جنگ ویتنام می خواست به خانه خود بازگردد.
 
سرباز قبل از این كه به خانه برسد، از نیویورك با پدر و مادرش تماس گرفت و گفت: پدر و مادر عزیزم، جنگ تمام شده و من می خواهم به خانه بازگردم، ولی خواهشی از شما دارم. رفیقی دارم كه می خواهم او را با خود به خانه بیاورم.
پدر و مادر او در پاسخ گفتند: ما با كمال میل مشتاقیم كه او را ببینیم.
پسر ادامه داد: ولی موضوعی است كه باید در مورد او بدانید، او در جنگ به شد
آخر یک روز خیالت مرا خواهد برد سوار بر پرنده ای تیزبال از گذشته های دور تا رسیدن های محال بال خواهم زد و در طلوعی غم انگیز از اشک هایم، شهر را در رنگین کمانی فرو خواهم برد که چتری شود بر سر عشاقی که با دست های گره خورده و چشمانی پر شور آسمان را شرمسار کنند از نفس هایی که از من دریغ کرد . ((غزل رجب زاده)) - ????????????
جانا به جز از عشق تو دیگر هوسم نیست
سوگند خورم من که به جای تو کسم نیست
امروز منم عاشق بی مونس و بی یار
(فریاد همی خواهم و فریاد رسم نیست)۲
در عشق نمیدانم درمان دل خویش
خواهم که کنم صبر ولی دسترسم نیست
خواهم که به شادی نفسی با تو برارم
(از تنگ دلی جانا جای نفسم نیست)۲
بی روی تو گلهای چمن خار شمارم
در گلشن وصل تو غم از خار و خسم نیست
هرشب به سر کوی تو آیم منه بی دل
آری صنم و محنت عشق تو بسم نیست
در عشق نمی دانم درمان دل خویش
خواهم که کنم صبر ولی
نقل است که کسی حاتم اصم رحمه الله  را به منزل دعوت نمود. حاتم گفت: مرا عادت نیست به مهمانی رفتن.مرد اصرار کرد. حاتم گفت: اگر اجابت کنم. سه کار باید انجام دهی. گفت: بکنم.گفت: آنجا نشینم که من خواهم، و آن کنی که من خواهم، و آن خورم که من خواهم. گفت: قبول. پس رفت وبه منزل وی در آمد پس درپایین بنشست گفتند : اینجا نه جای تست گفت شرط کرده ام که آنجا نشینم که من خواهمچون سفره بنهادند حاتم جوین از آستین بیرون کرد و خوردن گرفت. گفت: یا شیخ از طعام ما چیزی بخ
باز کن پنجره راتو اگر بازکنی پنجره رامن نشان خواهم دادبه تو زیبایی رابگذاز از زیور و آراستگیمن تو را با خود تا خانه ی خود خواهم بردکه در آن شکوت پیراستگیچه صفایی داردآری از سادگیشچون تراویدن مهتاب به شبمهر از آن می باردباز کن پنجره رامن تو را خواهم بردبه عروسی عروسکهایکودک خواهر خویشکه در آن مجلس جشنصحبتی نیست ز دارایی داماد و عروسصحبت از سادگی و کودکی استچهره ای نیست عبوسکودک خواهر مندر شب جشن عروسی عروسکهایش می رقصدکودک خواهر منامپراتو
یکی از دانشجویان دکتر حسابی به ایشان گفت : شما سه ترم است که مرا از این درس می اندازید . من که نمی خواهم موشک هوا کنم . می خواهم در روستایمان معلم شوم . دکتر جواب داد : تو اگر نخواهی موشک هواکنی و فقط بخواهی معلم شوی قبول ، ولی تو نمی توانی به من تضمین بدهی که یکی از شاگردان تو در روستا ، نخواهد موشک هوا کند .
بنده روزی دبیر خواهم شدلَنگِ نان و پنیر خواهم شد چون غلامان به دستِ اهل و عیالتا قیامت اسیر خواهم شد با حقوقِ زپرتیِ دولتدر اداره اجیر خواهم شد بانگاهِ رئیسِ لاکردارپاک خرد و خمیر خواهم شد مثلِ کلیّه یِ ریاکارانآدمی سر به زیر خواهم شد در تنورِ زمانه خواهم سوختمثلِ نانِ فطیر خواهم شد  
متن زیبا و احساسی در مورد خدا
 
می خواهم خدا شوم‎من را پرنده ها می شناسندمن را غبار و دود می بینندمن را غرش آسمان می شنودمن نم باران ندیدممن روزگارم دولت بخت نبودهمی خواهم باران شوم ابرها بگریندمی خواهم آسمان شومآبی باشممی خواهم خدا شوممرا ببینندمجنون یار
" خوابم می‌آید، اما نمی‌خواهم بخوابم. در جدول زمانی من فرصتی برای خوابیدن در نظر نگرفته شده است. نمی‌خواهم. نه! هیچ توضیحی برای این مسئله ندارم. اغما برای آدم‌های زنده است. زنده‌ها. همیشه تحمل زنده‌ها خارج از حد توانم بوده است. البته همه‌ی آنها نه در درونم تلآلو آن شوریدگی دیرین را احساس می‌کنم. اما می‌دانم که این احساس دیگر وجودم را به آتش نخواهد کشید "
نامزد بالقوه دموکرات‌ها در انتخابات آمریکا شامگاه سه‌شنبه در واکنش به اتهام‌زنی ترامپ مبنی بر رفتار نامناسب در دوران دولت اوباما و دیگر تئوری‌های توطئه که متحدان اصلی او مطرح می‌کنند، گفت: نمی‌خواهم با این افراد در لجن فرو بروم.نعلینج
نامزد بالقوه دموکرات‌ها در انتخابات آمریکا شامگاه سه‌شنبه در واکنش به اتهام‌زنی ترامپ مبنی بر رفتار نامناسب در دوران دولت اوباما و دیگر تئوری‌های توطئه که متحدان اصلی او مطرح می‌کنند، گفت: نمی‌خواهم با این افراد در لجن فرو بروم.عروس خانم
نمیدانم چه میگویی 
من دلتنگت خواهم ماند
سیاه است میدانم 
انتظار ،بوم نقاشی است مات و تیره
اما لااقل روی چار پایه ی زندگی ام خالی نیست 
این بوم را از من بگیری میماند یک مشت قلم مو و رنگ که در غم بی رنگی  میخشکندصدایی آشنا در گوشم زمزمه میکند
نه امی، شما هرکسی نیستید. به‌خصوص برای من. شما مثل صدای دوم درون من هستید که در طول روز، همراه من است. شما از دیالوگ تنهای درونی من یک گفت‌وگو به وجود آورده‌اید. شما زندگی درون مرا وسعت می‌بخشید امی، من می‌ترسم از این که ندای دوم خودم را از دست بدهم، ندای امی را. من می‌خواهم او را نگهدارم. می‌خواهم با او محتاطانه رفتار کنم. او برای من غیرقابل صرف‌نظرکردن شده است. لئوی شما مفید در برابر باد شمالی | دانیل گلاتائور
قایقی خواهم ساختخواهم انداخت بـه آبدور خواهم شد از این خاک غریبکـه در آن هیچ کسی نیست کـه در بیشه عشققهرمانان را بیدار کند.……….قایق از تور تهیو دل از آروزی مروارید،همان‌ گونه خواهم راندنه بـه آبیها دل خواهم بستنه بـه دریا ـ پریانی کـه سر از آب بدر می آرند……….ودر آن تابش تنهایی ماهی گیرانمی فشانند فسون از سر گیسوهاشانهمان‌ گونه خواهم راند، همان‌ گونه خواهم خوانددور باید شد، دور……….مرد آن شهر، اساطیر نداشتزن آن شهر بـه سرشاری یک خوشه
قایقی خواهم ساختخواهم انداخت بـه آبدور خواهم شد از این خاک غریبکـه در آن هیچ کسی نیست کـه در بیشه عشققهرمانان را بیدار کند.……….قایق از تور تهیو دل از آروزی مروارید،همان‌ گونه خواهم راندنه بـه آبیها دل خواهم بستنه بـه دریا ـ پریانی کـه سر از آب بدر می آرند……….ودر آن تابش تنهایی ماهی گیرانمی فشانند فسون از سر گیسوهاشانهمان‌ گونه خواهم راند، همان‌ گونه خواهم خوانددور باید شد، دور……….مرد آن شهر، اساطیر نداشتزن آن شهر بـه سرشاری یک خوشه
من شغل می خواهم. من بیکارم و به شغل نیاز دارم. لازم نیست حقوق خارق العاده و مزایای آنچنانی داشته باشد. فقط محیط کاری سالمی داشته باشد و ضمنا اتاقی که در آن کار می کنم پنجره داشته باشد. عالی میشود اگر یک شغل پاره وقت پیدا کنم. که اتفاقا مرتبط با رشته تحصیلی ام باشد. صبح بروم سر کار و ظهر برگردم. من یک شغل می خواهم. من بیکارم و به شغل نیاز دارم.
من تا وقتی در آن رشته ادامه تحصیل خواهم داد که مطالب علمی ام برای کار کامل باشد و در کار مشکلی از نظر دانش نداشته باشم ولی اگر  بخواهم بگویم در ایران تا چه مقطعی ادامه تحصیل خواهم داد فعلا می گویم لیسانس زیرا بعد از لیسانس بتوانم در کشور دیگری ادامه تحصیل دهم.imenparto.rozblog.com
من تا وقتی در آن رشته ادامه تحصیل خواهم داد که مطالب علمی ام برای کار کامل باشد و در کار مشکلی از نظر دانش نداشته باشم ولی اگر  بخواهم بگویم در ایران تا چه مقطعی ادامه تحصیل خواهم داد فعلا می گویم لیسانس زیرا بعد از لیسانس بتوانم در کشور دیگری ادامه تحصیل دهم.imenparto.rozblog.com
روزهای تیره و تار زیادی گذشته است، با خودم کلنجار زیاد رفتم، تا برایت امیدوارانه تر بنویسم. بنویسم که حتی اگر زمین بلرزد، زمان بهم بریزد، مرگ و میر زیاد شود، سیل شهر را با خود ببرد، مدت قرنطینه هایمان طولانی تر شود، من باز هم امید دارم. امید به دیدارت. برای دوباره دیدنت صبر میکنم، برای در آغوش گرفتنت، تمامِ دنیا را زیر پا میگذارم، و برای بوسیدنت، هر طور شده،زنده خواهم ماند. عزیزِ دورِ من؛ صبور باش و مراقبِ جهانِ کوچکِ من .
خود را از حلقۀ نگرانی نجات دهید کنکور چگونه خواهد بود؟ اگر سؤال‌ها سخت باشد چه کنم؟ نکند از مباحثی سؤال بیاید که من به آنها مسلّط نیستم؟ اگر تا زمان برگزاری کنکور نتوانم همۀ مباحث درسی را بخوانم چه؟ اگر نتوانم از پس سؤال‌ها بربیایم، چه رتبه‌ای می‌آورم؟ آیا در رشته‌ای که دوست دارم، قبول خواهم شد؟ اگر سر جلسۀ آزمون حالم بد بشود چه؟ امتحانات نهایی را چطور خواهم داد؟

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

سایت دانشجویان زیست شناسی پیام نور اردبیل زیبایـــــــــــی و تندرستــــــی MahdisKalantari نظرسنجی انتخاباتی|نظرسنجی کاندیدا های برتر شهرستانهای بهار و کبودراهنگ|نظرسنجی نامزدهای دهمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی پوست انداختن! داماک-DAMAC پی سی صدا