نتایج جستجو برای عبارت :

عزیزجون جگرجون

چند روزی برکه پیش ما بود و من با وجود مریضی کمتر به اینها سر زدم، اما بهتر که شدم با بچه بازی می‌کردم. روز آخر برکه به مامانم گفت دیگه دوستت ندارم. ظاهراً مادرم در گاوصندوق را برایش باز نکرده بود مادرم گفته که من که برات همیشه چیز می‌خرم و تو رو خیلی دوست دارم. برکه گفته عزيزجون (منظورش مادر داماد ماست) گفته تو رو دوست نداشته باشم. مادر چنان قلبش شکسته که گریه کرده . بچه هم رفته براش دستمال آورده.

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

پورتال و سایت تفریحی خبری ایرانیان سایت آموزش هنرهای دستی بانوان خرید از گناوه اهــنگ هر چی بخوای هست پورتال و سایت تفریحی خبری ایرانیان تو بهترین خرید رو از ما داشته باش behine وبلاگ آموزشی شخصی