نتایج جستجو برای عبارت :

بازنویسی حکایت عبید زاکابی

عبيد زاکانی یکی از بزرگترین شاعران و عالمان ایرانی می‌باشد که در شهر قزوین به دنیا آمده است در این مطلب چند حکايت جالب از عبيد زاکانی را برای شما آماده کرده‌ایم تا شما نیز با این شخصیت بیشتر آشنا شوید. با ما همراه باشید و حکايت های عبيد زاکانی را مطالعه کنید.
 
 ممبرهای تلگرام
 
بازنويسي حکايت صفحه 36 هفتم
بازنويسي حکايت روزی در فصل بهاران با جمعی از دوستداران
 
 
 
در یکی از روزهای فصل بهار که هوا آفتابی و نسبتا خنک بود با تعدادی از دوستان برنامه ریزی کردیم تا برای تفریح به طبیعت برویم . هر کس برای مکان ، پیشنهادی می داد و سرانجام قرار بر این شد که در کنار چشمه ای که از کوهی جاری بود اسکان کنیم .انشا
بازنويسي حکايت صفحه ی 122 پایه یازدهم - 2 بازنويسي
 
 
اصل حکايت یکی را شنیدم از پیران مربی که مریدی را همی گفت : ای پسر چندان که تعلق خاطر آدمیزاد به روزی است اگر به روزی ده بودی به مقام ملایکه از در گذشتی
 
گلستان سعدیانشا
بازنويسي حکايت صفحه ی 122 پایه یازدهم - 2 بازنويسي
 
 
اصل حکايت یکی را شنیدم از پیران مربی که مریدی را همی گفت : ای پسر چندان که تعلق خاطر آدمیزاد به روزی است اگر به روزی ده بودی به مقام ملایکه از در گذشتی
 
گلستان سعدیانشا
حکايت صفحه 25 نگارش دهم  سگی بر لب جوی استخوانی یافت
 حکايت صفحه 25 نگارش دهم پاسخ حکايت صفحه 25 دهم نگارش دهم صفحه 25 جواب حکايت صفحه 25 دهم حل حکايت صفحه 25 دهم نگارش فارسی دهم صفحه 25 صفحه 25 سگی بر لب جوی حکايت صفحه 25 سگی بر لب جوی پاسخ حکايت صفحه 25 دهم سگی بر لب جوی صفحه 25 دهم سگی بر لب جوی سگی بر لب جوی پاسخ حکايت سگی بر لب جوی دهم سگی بر لب جوی دهم حکايت سگی بر لب جوی جواب حکايت سگی بر لب جوی انشا سگی بر لب جوی در مورد سگی بر لب جوی سگی بر لب جوی ن
حکايت صفحه 25 نگارش دهم  سگی بر لب جوی استخوانی یافت
 حکايت صفحه 25 نگارش دهم پاسخ حکايت صفحه 25 دهم نگارش دهم صفحه 25 جواب حکايت صفحه 25 دهم حل حکايت صفحه 25 دهم نگارش فارسی دهم صفحه 25 صفحه 25 سگی بر لب جوی حکايت صفحه 25 سگی بر لب جوی پاسخ حکايت صفحه 25 دهم سگی بر لب جوی صفحه 25 دهم سگی بر لب جوی سگی بر لب جوی پاسخ حکايت سگی بر لب جوی دهم سگی بر لب جوی دهم حکايت سگی بر لب جوی جواب حکايت سگی بر لب جوی انشا سگی بر لب جوی در مورد سگی بر لب جوی سگی بر لب جوی ن
حکايت صفحه 25 نگارش دهم سگی بر لب جوی استخوانی یافت
 
حکايت صفحه 25 دهم سگی بر لب جوی صفحه 25 نگارش دهم سگی بر لب جوی سگی بر لب جوی استخوانی یافت حکايت سگی بر لب جوی استخوانی یافت پاسخ حکايت سگی بر لب جوی استخوانی یافت جواب حکايت سگی بر لب جوی استخوانی یافت بازنويسي حکايت سگی بر لب جوی استخوانی یافت باز افرینی حکايت سگی بر لب جوی استخوانی یافت سگی بر لب جوی استخوانی یافت یعنی چه سگی بر لب جوی استخوانی یافت صفحه 25 دهم نگارش دهم صفحه 25 سگی بر لب ج
حکايت صفحه 25 نگارش دهم سگی بر لب جوی استخوانی یافت
 
حکايت صفحه 25 نگارش دهم  سگی بر لب جوی استخوانی یافت
 حکايت صفحه 25 نگارش دهم پاسخ حکايت صفحه 25 دهم نگارش دهم صفحه 25 جواب حکايت صفحه 25 دهم حل حکايت صفحه 25 دهم نگارش فارسی دهم صفحه 25 صفحه 25 سگی بر لب جوی حکايت صفحه 25 سگی بر لب جوی پاسخ حکايت صفحه 25 دهم سگی بر لب جوی صفحه 25 دهم سگی بر لب جوی سگی بر لب جوی پاسخ حکايت سگی بر لب جوی دهم سگی بر لب جوی دهم حکايت سگی بر لب جوی جواب حکايت سگی بر لب جو
3 بازنويسي
کتاب مهارت های نوشتاری پایه هفتم درس پنجم صفحه 66 حکايت را به نثر ساده بنویسید
بازنويسي حکايت شخصی خانه به کرایه گرفته بود
 
 
 
 
 
 
 
اصل حکايت :
شخصی خانه به کرایه گرفته بود . چوب های سقف بسیار صدا می داد . به خداوند ِ خانه از بهر مرمت آن سخن بگشاد . پاسخ داد : چوب های سقف ، ذکر خدا می کنند . گفت :"نیک است ؛ اما می ترسم این ذکر ، به سجود بینجامد".
عبيد زاکانی
 
 
بازنويسي شماره یک :
 
 
شخصی خانه به کرایه گرفت
3 بازنويسي
کتاب مهارت های نوشتاری پایه هفتم درس پنجم صفحه 66 حکايت را به نثر ساده بنویسید
بازنويسي حکايت شخصی خانه به کرایه گرفته بود
 
 
 
 
 
 
 
اصل حکايت :
شخصی خانه به کرایه گرفته بود . چوب های سقف بسیار صدا می داد . به خداوند ِ خانه از بهر مرمت آن سخن بگشاد . پاسخ داد : چوب های سقف ، ذکر خدا می کنند . گفت :"نیک است ؛ اما می ترسم این ذکر ، به سجود بینجامد".
عبيد زاکانی
 
 
بازنويسي شماره یک :
 
 
شخصی خانه به کرایه گرفت
3 بازنويسي
کتاب مهارت های نوشتاری پایه هفتم درس پنجم صفحه 66 حکايت را به نثر ساده بنویسید
بازنويسي حکايت شخصی خانه به کرایه گرفته بود
 
 
 
 
 
 
 
اصل حکايت :
شخصی خانه به کرایه گرفته بود . چوب های سقف بسیار صدا می داد . به خداوند ِ خانه از بهر مرمت آن سخن بگشاد . پاسخ داد : چوب های سقف ، ذکر خدا می کنند . گفت :"نیک است ؛ اما می ترسم این ذکر ، به سجود بینجامد".
عبيد زاکانی
 
 
بازنويسي شماره یک :
 
 
شخصی خانه به کرایه گرفت
3 بازنويسي
کتاب مهارت های نوشتاری پایه هفتم درس پنجم صفحه 66 حکايت را به نثر ساده بنویسید
بازنويسي حکايت شخصی خانه به کرایه گرفته بود
 
 
 
 
 
 
 
اصل حکايت :
شخصی خانه به کرایه گرفته بود . چوب های سقف بسیار صدا می داد . به خداوند ِ خانه از بهر مرمت آن سخن بگشاد . پاسخ داد : چوب های سقف ، ذکر خدا می کنند . گفت :"نیک است ؛ اما می ترسم این ذکر ، به سجود بینجامد".
عبيد زاکانی
 
 
بازنويسي شماره یک :
 
 
شخصی خانه به کرایه گرفت
3 بازنويسي
کتاب مهارت های نوشتاری پایه هفتم درس پنجم صفحه 66 حکايت را به نثر ساده بنویسید
بازنويسي حکايت شخصی خانه به کرایه گرفته بود
 
 
 
 
 
 
 
اصل حکايت :
شخصی خانه به کرایه گرفته بود . چوب های سقف بسیار صدا می داد . به خداوند ِ خانه از بهر مرمت آن سخن بگشاد . پاسخ داد : چوب های سقف ، ذکر خدا می کنند . گفت :"نیک است ؛ اما می ترسم این ذکر ، به سجود بینجامد".
عبيد زاکانی
 
 
بازنويسي شماره یک :
 
 
شخصی خانه به کرایه گرفت
 
بازنويسي حکايت طاووس و زاغ پایه یازدهم صفحه 68


بازنويسي حکايت :
در یکی از روز ها در باغ زیبایی که پر از آب و علف بود و صدای بلبل ها به دل آدمی می نشست یک طاووس و یک کلاغ یکدیگر را ملاقات کردند . 
در آن زمان طاووس و زاغ  غرق در هنر ها و عیب هایشان شدند و طاووس به کلاغ گفت : این کفش های سرخ که تو در پاهایت کرده ای مال تو نیست و آن ها را در زمان خلقتم از من ربوده ای و بجای آن کفش های سیاه رنگ خود را برای من باقی گذاشته ایی و اکنون این دو جابجا شد
 
 
 
 
 
بازنويسي حکايت شخصی نزد طبیب رفت - 2 بازنويسي
 
کتاب مهارت های نوشتاری پایه نهم درس 5 صفحه ی 70
 
 
 
 
 

اصل حکايت روزی شخصی نزد طبیب رفت :
روزی ، شخصی نزد طبیب رفت و گفت : شکم من به غایت درد می کند ، آن را علاج کن که بی طاقت شده ام .طبیب گفت : امروز چه خورده ای ؟ مریض گفت : نان سوخته .طبیب غلام خود را گفت: داروی چشم را بیاور تا در چشم او کشم .مریض گفت : من درد شکم دارم ، داروی چشم را چه کنم ؟طبیب گفت: اگر چشمت روشن بود
 
 
 
 
 
بازنويسي حکايت شخصی نزد طبیب رفت - 2 بازنويسي
 
کتاب مهارت های نوشتاری پایه نهم درس 5 صفحه ی 70
 
 
 
 
 

اصل حکايت روزی شخصی نزد طبیب رفت :
روزی ، شخصی نزد طبیب رفت و گفت : شکم من به غایت درد می کند ، آن را علاج کن که بی طاقت شده ام .طبیب گفت : امروز چه خورده ای ؟ مریض گفت : نان سوخته .طبیب غلام خود را گفت: داروی چشم را بیاور تا در چشم او کشم .مریض گفت : من درد شکم دارم ، داروی چشم را چه کنم ؟طبیب گفت: اگر چشمت روشن بود
جانا بیا که بی تو دلم را قرار نیستبیشم مجال صبر و سر انتظار نیست
دیوانه این چنین که منم در بلای عشقدل عاقبت نخواهد و عقلم به کار نیست
گر خواندنت مراد و گر راندن آرزوستآن کن که رای تست مرا اختیار نیست
ما را همین بسست که داریم درد عشقمقصود ما ز وصل تو بوس و کنار نیست
ای دل همیشه عاشق و همواره مست باشکان کس که مست عشق نشد هوشیار نیست
با عشق همنشین شو و از عقل برشکنکو را به پیش اهل نظر اعتبار نیست
هر قوم را طریقتی و راهی و قبله‌ایستپیش عبيد قبل
ساقیا باز خرابیم بده جامی چندپخته‌ای چند فرو ریز به ما جامی چند
صوفی و گوشهٔ محراب و نامی و زرقما و میخانه و دردی کش و بدنامی چند
باده پیش آر که بر طرف چمن خوش باشدمطربی چند و گلی چند و گل اندامی چند
چشم و لب پیش من آور چو رسد باده به منا بود نقل مرا شکر و بادامی چند
باده در خانه اگر نیست برای دل مارنجه شو تا در میخانه بنه گامی چند
در بهای می گلگون اگرت زر نبودخرقهٔ ما به گرو کن بستان جامی چند
ذکر سجاده و تسبیح رها کن چو عبيدنشوی صید بدین
انشا باز نویسی حاکمی دو گوش ناشنوا داشت
 
 
 
 
 
حاکمی دو گوش ناشنوا داشت
 
در روزگاران قدیم در یکی از سرزمین ها پادشاهی خوب و دلسوز زندگی می کرد ؛ او همیشه به اوضاع مردم رسیدگی می کرد و حواسش بود تا حقی از مظلومی ضایع نشود و اینگونه بود که آن سرزمین به سرزمین خوبی ها مشهور شد و همه ی مردم به داشتن چنین حاکمی در سرزمینشان افتخار می کردند . انشا
کتاب مهارت های نوشتاری پایه هشتم صفحه36
 
 
 
 
 
 
مردی چشم درد گرفت و پیش دام پزشک رفت که ای دکتر چشم هایم را درمان کن. دام پزشک از آن دارویی که در چشم های اسب  (حیوان) میریخت  و درمانشان می کرد  در چشم این مرد ریخت  و چشم مرد کور شد
مرد از ان دکتر به پیش قاضی شکایت کرد و قاضی گفت برای این دامپزشک هیچ تاوانی یا مجازاتی نیست زیرا اگر تو خر (حیوان) نبودی برای درمان درد یا بیماری خود پیش دام پزشک نمی رفتی
(گلستان سعدی)
 
ب
کتاب مهارت های نوشتاری پایه هشتم صفحه36
 
 
 
 
 
 
مردی چشم درد گرفت و پیش دام پزشک رفت که ای دکتر چشم هایم را درمان کن. دام پزشک از آن دارویی که در چشم های اسب  (حیوان) میریخت  و درمانشان می کرد  در چشم این مرد ریخت  و چشم مرد کور شد
مرد از ان دکتر به پیش قاضی شکایت کرد و قاضی گفت برای این دامپزشک هیچ تاوانی یا مجازاتی نیست زیرا اگر تو خر (حیوان) نبودی برای درمان درد یا بیماری خود پیش دام پزشک نمی رفتی
(گلستان سعدی)
 
ب
کتاب مهارت های نوشتاری پایه هشتم صفحه36
 
 
 
 
 
 
مردی چشم درد گرفت و پیش دام پزشک رفت که ای دکتر چشم هایم را درمان کن. دام پزشک از آن دارویی که در چشم های اسب  (حیوان) میریخت  و درمانشان می کرد  در چشم این مرد ریخت  و چشم مرد کور شد
مرد از ان دکتر به پیش قاضی شکایت کرد و قاضی گفت برای این دامپزشک هیچ تاوانی یا مجازاتی نیست زیرا اگر تو خر (حیوان) نبودی برای درمان درد یا بیماری خود پیش دام پزشک نمی رفتی
(گلستان سعدی)
 
ب
کتاب مهارت های نوشتاری پایه هشتم صفحه36
 
 
 
 
 
 
مردی چشم درد گرفت و پیش دام پزشک رفت که ای دکتر چشم هایم را درمان کن. دام پزشک از آن دارویی که در چشم های اسب  (حیوان) میریخت  و درمانشان می کرد  در چشم این مرد ریخت  و چشم مرد کور شد
مرد از ان دکتر به پیش قاضی شکایت کرد و قاضی گفت برای این دامپزشک هیچ تاوانی یا مجازاتی نیست زیرا اگر تو خر (حیوان) نبودی برای درمان درد یا بیماری خود پیش دام پزشک نمی رفتی
(گلستان سعدی)
 
ب
کتاب مهارت های نوشتاری پایه هشتم صفحه36
 
 
 
 
 
 
مردی چشم درد گرفت و پیش دام پزشک رفت که ای دکتر چشم هایم را درمان کن. دام پزشک از آن دارویی که در چشم های اسب  (حیوان) میریخت  و درمانشان می کرد  در چشم این مرد ریخت  و چشم مرد کور شد
مرد از ان دکتر به پیش قاضی شکایت کرد و قاضی گفت برای این دامپزشک هیچ تاوانی یا مجازاتی نیست زیرا اگر تو خر (حیوان) نبودی برای درمان درد یا بیماری خود پیش دام پزشک نمی رفتی
(گلستان سعدی)
 
ب
کتاب مهارت های نوشتاری پایه هشتم صفحه36
 
 
 
 
 
 
مردی چشم درد گرفت و پیش دام پزشک رفت که ای دکتر چشم هایم را درمان کن. دام پزشک از آن دارویی که در چشم های اسب  (حیوان) میریخت  و درمانشان می کرد  در چشم این مرد ریخت  و چشم مرد کور شد
مرد از ان دکتر به پیش قاضی شکایت کرد و قاضی گفت برای این دامپزشک هیچ تاوانی یا مجازاتی نیست زیرا اگر تو خر (حیوان) نبودی برای درمان درد یا بیماری خود پیش دام پزشک نمی رفتی
(گلستان سعدی)
 
ب
 
صیادی، یک آهوی زیبا را شکار کرد واو را به طویله خران انداخت. در آن طویله، گاو و خر بسیار بود. آهو از ترس و وحشت به این طرف و آن طرف می گریخت. هنگام شب مرد صیاد، کاه خشک جلو خران ریخت تا بخورند. گاوان و خران از شدت گرسنگی کاه را مانند شکر می خوردند. آهو، رم می کرد و از این سو به آن سو می گریخت، گرد و غبار کاه او را آزار می داد.وب سایت تفریحی واسه تو
موضوع :
بازنويسي حکايت انوشیروان و وزیرش

پایه هشتم بازنويسي حکايت به روزگار انوشیروان صفحه۹۵
انشا با موضوع انوشیروان و وزیرش
متن  :
« به روزگار انوشیروان روزی وزیرش  بزرگمهر نزد وی آمد. انوشیروان گفت: ای وزیر، همه چیز در عالم، تو دانی؟! بزرگمهر، خجل شد و گفت: نه، ای پادشاه…. انوشیروان گفت: همه چیز، همگان دانند و همگان هنوز از مادر نزاده اند.»   (قابوس نامه)
روزی روزگاری در زمان های قدیم انوشیروان وزیرش را که نامش بزرگمه
طنز در لغت به معنای طعنه زدن است و طنز را گریه کردن قاه قاه می‌نامند. لطیفه‌های خنده‌دار عبيد زاکانی و داستان‌های طنز بهلول دو نمونه داستان های کوتاه طنز مشهور در ادبیات فارسی هستند. داستان‌ طنز در عرصه اجتماعی و اخلاق فردی با وارونه‌سازی و یا بزرگنمایی به طرح مشکلات می‌پردازد. اگرچه طنز خنده‌دار است اما خنده وسیله‌ای برای آن است که انسان به عمق رذالت‌ها پی ببرد.
 
به همین سبب نوشتن طنز خوب کار آسانی نیست. امروزه دا
مثنوی یک قصه‌ای دارد بس زیبا و ارزشمند
حکايت یک گاو است که از صبح تا شب، توی یک جزیره سبزِ خوش آب و علف مشغول چراست. خوب می‌چرد، خوب می‌خورد، چاق و فربه می‌شود
اما شب تا صبح از نگرانی اینکه فردا چه بخورد، هرچه به تن‌اش گوشت شده بود، آب می‌شود.
 
حکايت آن گاو، حکايت دل نگرانی‌های بی‌خود ما آدم‌هاست.
 
حکايت‌‌ همان ترس‌هایی است که هیچ‌وقت اتفاق نمی‌افتد، فقط لحظه‌هایمان را هدر می‌دهد.
 
یک روز چشم ب
معنی حکايت زیرکیمعنی ضرب المثل نابرده رنج گنج میسر نمیشود,داستان ضرب المثل نابرده رنج گنج میسر نمی شود,توضیح ضرب المثل نابرده رنج گنج میسر نمی شود,حکايت ضرب المثل نابرده رنج گنج میسر نمی شود,پایه پنجم ابتدایی,فارسی پنجم ابتدایی,معنی حکايت زیرکی فارسی پنجم ابتدایی,معنی حکايت زیرکی فارسی پنجم,معنی حکايت زیرکی فارسی کلاس پنجم,معنی حکايت زیرکی فارسی پنجم دبستان,ضرب المثل نابرده رنج گنج میسر نمی شود,معنی ضرب المثل نابرده رنج گنج میسر نمی شودس
معنی حکايت زیرکیمعنی ضرب المثل نابرده رنج گنج میسر نمیشود,داستان ضرب المثل نابرده رنج گنج میسر نمی شود,توضیح ضرب المثل نابرده رنج گنج میسر نمی شود,حکايت ضرب المثل نابرده رنج گنج میسر نمی شود,پایه پنجم ابتدایی,فارسی پنجم ابتدایی,معنی حکايت زیرکی فارسی پنجم ابتدایی,معنی حکايت زیرکی فارسی پنجم,معنی حکايت زیرکی فارسی کلاس پنجم,معنی حکايت زیرکی فارسی پنجم دبستان,ضرب المثل نابرده رنج گنج میسر نمی شود,معنی ضرب المثل نابرده رنج گنج میسر نمی شودس
هر هفته پنج شنبه ها، جواد مجابی یکی از آثارش را برای شما می خواند. این هفته قسمتی از رمان "عبيد باز می گردد" با همکاری مرتضی بمانی برای شما مخاطبان.آوا کلیپ بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد.
لیلی گفت: بس است. دیگر، بس است و از قصه بیرون آمد.مجنون دور خودش می چرخید. مجنون لیلی را نمی دید رفتنش را هم.لیلی گفت: کاش مجنون این همه خودخواه نبود. کاش لیلی را می دید.خدا گفت: لیلی بمان، قصه بی لیلی را کسی نخواهد خواند.لیلی گفت: این قصه نیست. پایان ندارد. حکايت است. حکايت چرخیدن.خدا گفت: مثل حکايت زمین، مثل حکايت ماه. لیلی، بچرخ.لیلی گفت: کاش مجنون چرخیدنم را می دید. مثل زمین که چرخیدن ماه را می بیند.خدا گفت: چرخیدنت را من تماشا می کنم. لیلی، بچرخ.ل
سوغات کتابی است با پنج حکايت از علیمراد فدایی‌نیا -نویسنده‌ی فرم‌گرا و از امضاکنندگان مانیفست شعر حجم- که حکايت‌های آن برای نخستین‌بار در هفته‌نامه‌ی رادیو-تلویزیون ملی ایران، « تماشا »، به چاپ رسید. حکايت اول ( چه شرمی حیف می‌شود ) داستان خانم الف است؛ او که هیچ عادت ندارد کسی را نگاه کند و یک‌جور دلواپسی قدیمی دارد. نثرِ فدایی‌نیا، نثری متفاوت و بدیع است و حتی تنه به تنه‌ی شعر هم می‌زند. لحنِ شاعرانه‌ی نویسنده داستانِ شخصیت‌ها را ک
چه شباهت هایی بین حکايت گویی و نظم خوانی وجود داردچه شباهت هایی بین حکايت گویی و نظم خوانی وجود داردچه شباهت هایی بین حکايت گویی و نظم خوانی وجود داردچه شباهت هایی بین حکايت گویی و نظم خوانی وجود داردادامه مطلب .باشگاه پرواز
گزیده هایی از حکایات عبيد زاکانی :
 
خورجین شخصی را یدند واموال او که درون خورجین بود، بر باد رفت.
مردمان بگفتند: سوره یاسین بخوان که باخواندن آن مال پیدا بشود؛ مال باخته بگفت: کل قرآن به یکجا درون خورجینم بود
*****
 
گویند روزی ی در راهی بسته ای یافت که در آن چیز گرانبهایی بود و دعایی نیز پیوست آن بود.
آن شخص بسته را به صاحبش بازگرداند.
او را گفتند : چرا این همه مال را از دست دادی؟
گفت: صاحب مال عقیده داشت که این دعا، مال او را حفظ م

آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

عرضه نرم افزار های اورجینال دنیای از خوشمزه ها کالای صنعتی صفایی شرکت بازرگانی صادرات و واردات تور سایتی برای همه هر چی که بخوای انواع مدل های جدید دستبند طلا و پابند طلا آهنگ