ماري کوچولو دخترک 5 ساله زيبائي بود با چشماني روشن. يک روز که با مادرش براي خريد به بازار
رفته بودند، چشمش به يک گردنبند مرواريد پلاستيکي افتاد. از مادرش خواست تا گردنبند را برايش
بخرد. مادر گفت که اگر دختر خوبي باشد و قول بدهد که.
داستان کوتاه داستان کوتاه منبع
درباره این سایت