ده ی خیمه را کنار زد ، نگاهی به سمت خیمه گاه حسین کرد ، صدای تبلِ لشگر نگاهش را جا به جا کرد
، لشگری جدیدآمده بود. این همه لشکر برای جنگ با 72 نفر!!؟؟
خدای من ، این جماعتی که من می بینم تا سر از بدن حسین جدا نکند آرام نمی گیرد ، این چه کار بود
من کردم .
داستان کوتاه منبع
درباره این سایت