#شکر مهربانی

 

سالها پیش یک پیرزن عارف و وارسته شب هنگام به دهکده ای رسید هوا سرد بود و او سخت گرسنه.

در خانه ای را زد و از آنها پناه خواست.

با بیرحمی او را رد کردند. در خانه دوم را زد و همینطور خانه سوم و چهارم و. هیچ دری به رویش باز

نشد. در تاریکی و سرما با دلی شکسته و رنجور و گرسنه از دهکده خارج شد و کنار جوب آبی زیر درخت

گیلاسی نشست.


داستان کوتاه خانه ,داستان کوتاه منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

ایران سی نت | www.irancnet.ir پورتال و سایت تفریحی خبری ایرانیان اجناس فوق العاده وبلاگ جامع برنامه نویسی و سئو مواد دندانپزشکی،خرید مواد دندانپزشکی rylieyuxbw736 homepage خرید انواع ضایعات آهن در تهران و ایران آپشن خودرو | استریو آرام مشاوره حقوقی دعاوی مختلف