نام تو مي برم كه گل افشاني ام كني
ياد تو مي كنم كه فرا خواني ام كني
سامان بگيرم از نفس ذره پرورت
گر يك نظر به بي سر و ساماني ام كني
آلاله در كوير دلم سبز مي شود
وقتي نظر به ديدۀ باراني ام كني
با صد اميد بر در مهمانسراي تو
بنشسته ام به شوق كه مهماني ام كني
شرمنده ام كه نور خداوندگار نيست
هرچه نظر به پينۀ پيشاني ام كني
آشفته حال آمده ام تا ز مرحمت
با يك نگاه دفع پريشاني ام كني
كرببلاست حاجت ديرينه ی دلم
كي مي شود زيارتش ارزاني ام كني
گيرم زتو شفاعت م به اشك و آه
در اولين سفر كه خراساني ام كني
علي اكبرشجعان
سایت ادبی شهید رابع استهبان حاجت ديرينه منبع
درباره این سایت