ماجرای دعوت ایرانیان به اسلام، به روزگار پیامبر (صلی الله علیه وآله وصحبه وسلم) برمی گردد؛ آن گاه که در ضمن نامه ای به «خسرو پرویز» وی را به اسلام فراخواند و وی نامۀ پیامبر اسلام را پاره کرد و به نمایندۀ خود در «یمن»، که وی را «باذان» می گفتند، دستور داد تا پیامبر را دستگیر کند و به نزد او برد! اما، وقتی که فرستادگانِ «باذان» نزد پیامبر رسیدند و از او خواستند تا به همراه ایشان نزد «خسرو پرویز» برود، پیامبر به آنان فرمود: «اکنون بروید و فردا نزد من آیید.» و به ایشان خبر داد که «خسرو پرویز» به فرمان پسرش «شیرویه» به قتل رسیده است! (و لذا، مأموریت شما ملغی شد). . مأمورانِ «باذان» که با خودداری پیامبر از آمدن و این خبر عجیب روبه رو شدند، برای کسب دستور جدید، به یمن بازگشتند؛ و این در حالی بود که هنوز اخبار کشته شدن «خسرو پرویز» بدانجا نرسیده بود. آنان این خبر را به «باذان» گزارش دادند.
پس از چند روز، پیکی از ایران رسید و این خبر را تصدیق کرد! بنابراین، «باذان» و همراهان وی دانستند که - با توجه به بُعد مسافت بین ایران و مدینه- پیامبر اسلام (صلی الله علیه وسلم) جز به الهام الهی نمی توانسته است از آن حادثه باخبر شود. در نتیجه، همگی به اسلام گرویدند. و اینان نخستین گروه ایرانی ای بودند که با میل و رغبت، اسلام را پذیرفتند.[1]
اما، خلاصۀ ماجرای درگیری مسلمانان با سپاه ایران را در ادامه مطلب بخوانید

یاداشت‌ها و دلنوشته‌های م. بارانی پیامبر ,اسلام ,«باذان» ,پرویز» ,«خسرو ,«خسرو پرویز» ,پیامبر اسلام ,الله علیه منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

اخبار و اطلاعات به روز رسانی مسکن حس غم coolerha هر چی که بخوای مشاوره های شخصی دکتر هومن سیدی بست بیوگرافی ایران مارکت