از خاک جان گرفته ام,تو کجا بودی او را صدا زدم در پس تنهایی,خدایا دوست دارم


مجنون گر مست می شود ز نام تو

می رود نفس و جان می گیرد ز نام تو


یک دم بر لیلی شک کردم,همین برای مجنون بس باشد که دیگر با چشم نبیند با دل صدا زند یار را


لب تشنگان را گوهر عشق آرزوست


اشارت نظر, تصویر من در چشم های تو

چشم های تو , چشم های من


از محبت خار گل می شود

جان ها همه عاشق می شود

سر به دامن عشق زدن پایندگی است

بوسه بر لب یار زدن جاودانگی است


در آغوشت خاطرات را زمزمه می کنم,وقتی لبخندت با گرمی نفست در هر دم بر لبانم بوسه می زند چه مجنون بی لیلایی می شوم من


به کجا می روی نفس

تو نمی دانی به کجا رفته این دل که بوی نفست را استشمام کند


دل تو کوچیک است خونه ی من تو چشماته عزیزم


از دلت بیزارم لعنتی چشمات رو خونه ی غم ها کردی


لب به حق گفتم سخن    یار گیرد دست من


جانم در ره عشق می رود نمی دانم یار کجاست


سینه مستی می کند در ره تو ای حق دلم


هر که زند با دل به دیوار حق عشق را می بیند

 


مجنون یار مجنون منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

اساتیم ملونیا فروش جوجه یکروزه تجارتی گروه صنعتی دارا چوب همه چی موجوده فروشگاه آنلاین معرفی کالا فروشگاهی