بازنویسی حکایت شخصی نزد طبیب رفت - 2 بازنویسی

 

کتاب مهارت های نوشتاری پایه نهم درس 5 صفحه ی 70

 


 

 

بازنویسی حکایت شخصی نزد طبیب رفت

 

 



اصل حکایت روزی شخصی نزد طبیب رفت :


روزی ، شخصی نزد طبیب رفت و گفت : شکم من به غایت درد می کند ، آن را علاج کن که بی طاقت شده ام .
طبیب گفت : امروز چه خورده ای ؟
مریض گفت : نان سوخته .
طبیب غلام خود را گفت: داروی چشم را بیاور تا در چشم او کشم .
مریض گفت : من درد شکم دارم ، داروی چشم را چه کنم ؟
طبیب گفت: اگر چشمت روشن بودی ، نان سوخته نخوردی.

لطایف الطوایف ، فخر الدین علی صفی


 

 

بازنویسی اول روزی شخصی نزد طبیب رفت :

 

 



انشا طبیب ,بازنویسی ,شخصی ,روزی ,حکایت ,روزی شخصی ,حکایت شخصی ,بازنویسی حکایت منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

whiz مشاوره پزشکی تلفنی زنان مجله خبری 24 خبر راهنما فروش سرگرمی برای کودک 10 ماهه تبلیغات طراحی وب سایت سایت قرآنی علامه حلی ۵