_برفستان_سعدی


گر ماه من برافکند از رخ نقاب را

برقع فروهلد به جمال آفتاب را


گویی دو چشم جادوی عابدفریب او

بر چشم من به سحر ببستند خواب را


اول نظر ز دست برفتم عنان عقل

وان را که عقل رفت چه داند صواب را


گفتم مگر به وصل رهایی بود ز عشق

بی‌حاصل است خوردن مستسقی آب را


دعوی درست نیست گر از دست نازنین

چون شربت شکر نخوری زهر ناب را


عشق آدمیت است گر این ذوق در تو نیست

همشرکتی به خوردن و خفتن دواب را


آتش بیار و خرمن آزادگان بسوز

تا پادشه خراج نخواهد خراب را


قوم از شراب مست و ز منظور بی‌نصیب

من مست از او چنان که نخواهم شراب را


سعدی نگفتمت که مرو در کمند عشق

تیر نظر بیفکند افراسیاب را


***


برفستان منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

بیت کوین ساز اُسطوره چت | وبلاگ اُسطوره چت ساعت مچي ست رولکس سواچ رادو کاسیو گوچی پسرانه مردانه 2019 لینک یاب نگاه به زیبایی نکاتی درباره دنیای آنلاین