تعجب کردی!؟. میدانم در کسوت مردان آبرومند، اندیشیدن به تو رسم، و گفتن از تو ننگ است! اما میخواهم برایت بنویسم شنیده ام، تن می ی، برای لقمه نان! چه گناه کبیره ای…! میدانم که میدانی همه ترا پلید می دانند، من هم مانند همه ام راستی روسپی! از خودت پرسیدی چرا اگر در سرزمین من و تو، زنی نگی اش را بد که نان در بیارد رگ غیرت اربابانبیرون می زند !!اما اگر همان زن کلیه اش را بد تا نانی بخرد و یا شوهر زندانی اش آزاد شود این «ایثار» است ! مگر هردواز یک تن نیست؟ مگر هر دو جسم ی نیست؟ تن در برابر نان ننگ است. ب ! تنت را حراج کن… من در دیارم کسانی را دیدم که دین خدا را چوب میزنند به قیمت دنیایشان شرفت را شکر که اگر میی از تن می ی نه از دین شنیده ام روزه میگیری، غسل میکنی، نماز میخوانی، چهارشنبه ها نذر حرم امامزاده صالح داری، رمضان بعد از افطار کار می کنی، محرم تعطیلی. من از آن میترسم که روزی با ظاهری عالمانه، جمعه بازار دین خدا را براه کنم، زهد را بساط کنم، غسل هم نکنم، چهارشنبه هم به حرم امامزاده صالح نروم، پیش از افطار و پس از افطار مشغول باشم، محرم هم تعطیل نکنم! !!!… دعایم کن #سخنی با ها
داستان کوتاه افطار ,امامزاده صالح منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

faraztasfieh AWAKECOMPANY طراحی وب سایت news ورق شیروانی کرکره ای رنگی و گالوانیزه ابرانه آموزش قرآن