دانلودرمان سحر.یلدا نوشته ناشناس

 

خلاصه:

بخشی از رمان:

بودند مدام یامشغول وراجی بودم یابالارفتن ازدرودیوار.یادمه تاتقی به توقی می خوردباهمبازی های دوران کودکی ام قهرمیکردم.

بزرگترکه شدم فهمیدم زندگی روبایدجدی تربگیرم وبه جای جست وخیززدن دربازی های کودکانه مشغول دست وپازدن توی کتابهای داستان ورمان شدم وازهمون دوران آرزوی نوسنده شدن رودروجودم حس کردم.دلم می خواست نویسنده محبوب جامعه بشم ولی بعدپی بردم این علاقه من فقط برای فرار از زندگی بی هیجان خودم نشئت می گیره.شایدخاصیت دوره نوجوونی بودکه احساس می کردم زندگی ام پوچه زندگی یکنواختی که به کارهای روزانه بسنده می کردومن هیچ رضایتی اززندگی ام نداشتم وهمیشه به کتابهاوفیلم های پرهیجان وجنجالی متوسل می شدم.الان که برمی گردم وبه این چیزافکرمی کنم خنده ام می گیره وآرزوی بدست اوردن اون فرصت هارومی کنم.

 

ژانر:عاشقانه،اجتماعی

 

تعدادصفحات:156

 

 


مه رمان زندگی منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

LOX STB آشنایی با زیبایی‌ها onlineclass4u telephonchi آموزش تمیزکاری فروش آهنگهای قدیمی/شوی قدیمی نایاب/بزمهای قدیمی/تیاترهای قدیمی اجاره انواع خودروهای ایرانی و خارجی