داستان درباره دختریه که به دلایلی مجبور میشه به خونه خاله دامادشون بره و از قضا نوه خاله دامادشون هم برای کاری از خارج به ایران میاد.
در ادامه اتفاقاتی براشون میفته که خوندنش خالی از لطف نیست …
مقدمه:
پشیمونم از اینکه روزگاری همه هوش و حواس من تو بودی
از اینکه در نگاهت ندیدم که اینه رفتنت به زودی.
پشیمونم از اینکه بـ ـوسههات رو گذاشتم پای احساس قشنگت
از اینکه عاشقونه دل سپردم به اون قلب همیشه سنگت
پشیمونم از اینکه گریه کردم تو رو با دیگری وقتی که دیدم
قسمتی از داستان :
ساکم رو توی دستم گرفتم و به سنگینیش توجهای نکردم. از ترمینال تا اینجا با فکرای جور واجوری که توی سرم بود دست و پنجه نرم کردم.
آخه چرا من؟ مگه نمیشد من رو هم با خودشون ببرن؟!
میدونم توق زندگی خواهرم اضافی بودم. اون بیچاره چه گناهی کرده بود که باید منِ بیپناه رو توی خونهاش نگه میداشت؟
خودش هم ناراحت بود که من نمیتونم باهاشون برم.
آقا صدرا، شوهرخواهرم هرکاری کرد؛ اما از شرکتشون قبول نکردن که منم همراهشون به ایتالیا برم؛
بنابراین بیچاره خواهرم با کلی شرمندگی و ناراحتی به من گفت که باید بیام شیراز پیش خالهی مامانِ صدرا که اصلا هم تا حالا ندیده بودمش. هر چی به تارا اصرار کردم تا وقتی که برمیگردن بذاره بمونم خونهشون؛ قبول نکرد و گفت:
-نمیخوام با کلی دلشوره و نگرانی راهی دیارغربت بشم.
برای اطلاع از تازه ترین رمانهای روز عضو سایت شوید
با عضویت در سایت میتوانید از خدمات انجمن سایت از قبیل درخواست رمان ، دانلود رمان های ثبت شده توسط کاربران ، بحث و گفتگو در مورد رمان ها نیز استفاده کنید
رمانک اینکه ,رمان ,سایت ,پشیمونم ,دانلود رمان ,خاله دامادشون منبع
درباره این سایت