آه خدای من عجیبتر از آن بود که می اندیشیدم، دوران خوش نوجوانی را میگویم، و حالا چند قدم مانده که هفده ساله بشوم، چند قدم که باید از دل گلستان بهار و جنگل تابستان بگذرد و بگذرد تا به فصل خزان برسد، و. ؟آنگاه من متولد خواهم شد در روز دوازدهم آبانماه، شنیده ام در جایی، که آبان نام فرشته آب ها بوده است، وه چه زیبا ^_^

نه صبر کنید من آماده بزرگ شدن نیستم،من هنوز دختر بچه ای خام و بی دست و پا هستم!!آیا تابستان امسال فرصتی برای بزرگ شدن خواهم یافت؟ اگر نشود چه پیش خواهد آمد؟!

چه باید بکنم؟

آیا شما نیز مانند من هستید؟دختری نوجوان که هنوز هیچ چیز نمیداند، هیچ چیز از وظایف یک دختر که باید همراه مادرش کد بانوی یک خانه باشد، من؟ آیا میتوانم؟باز هم میپرسم،من؟واقعا من؟

بازهم خواهم نوشت از تلاش هایم برای تبدیل شدن به یک دختر نمونه، از فراز و نشیب هایی که در این دوران نوجوانی طی خواهم کرد، از داستان زندگیم، از رویاهایم،از آرزوهایم، از آینده.

میدانید.! من بیشتر به آینده فکر میکنم، ساعت ها در تنهایی و کنج خانه میغلتم و رویا پردازی میکنم، بله اینرا میدانم، من بسیار دختر خیالبافی هستم،آنقدر افراطی درگیر این موضوع هستم که بیم آن دارم روزی مرز بین خیال و واقعیت را گم کنم.


سرزمین خیال من دختر ,خواهم ,نوجوانی منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

عینک آفتابی قیمت مناسب امنیت هوشمند خاطرات رضا انتخاب شما وبلاگ تفریحی ایرانی وبلاگ علی اسدپور پنبه چوله پدافند غیرعامل و رونق تولید