دانلودرمان رازی در کوچه ها نوشته فریبا وفی

 

خلاصه:

بخشی از رمان:

عَبو دارد می میرد. مثل یک پیرمرد نه، مثل یک تمساح می میرد. پلک هایش مثل گَل خشک سنگین شده اند. به زحمت بلند شان می کند و نصفه نیمه دنیا را می بیند. مردمک ها لیز و رنگ برگشته اند. پیرمرد دیگر نمی تواند به چیزی زل بزند حتی به من.

عبو با زل زدن حکومت می کرد. زبان الکن می شد. راه رفتن مختل. خون جمع می شد توی صورت. گناه مثل علف خودرو از دلت بیرون می زد. اعتراف می کرد تا از سوزن نگاه در امان بمانی. به تلافی آن خیره خیره دیدن بود که ماهرخ به چیزی نگاه نمی کرد ختی به من.

یک روز عبو جوش آورد. می خواست دیده شوندو ماهرخ عادت نگاه کردن از سرش افتاده بود. وسط آشپزخانه به پهلو دراز کشیده بود. سرش را گذاشته بود روی بازویش و ول شده بود

 

ژانر:عاشقانه

 

تعدادصفحات:152


مهدرمان دانلودرمان رازی منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

reneyn local وبلاگ قرآنی صبوح خدمات فنی و مهندسی قهرمانی سازمان خیریه آبشار عاطفه ها شعبه بروجن گل آرایی ارزان کده