خدمت منور باسعادت شما عارضم که از اخرین باری که پست گذاشتم هیچ اتفاق خاصی نیفتاده

اکنون که در انفوان 20 سالگی به سر میبرم فهمیدم که بیس سالگی چیز خاصی برام نداشته جز اینکه با محیط دانشگاه و مسخره بازی ها و خاله زنک بازیای هم دانشجو ها هم به اصطلاح اساتید بیشتر آشنا شدم و چنتا درس کلی گرفتم.علاوه بر اون یه موضوع مهم تری برام پیش اومد:

اینکه اگه کسی به آدم لبخند پایه مانند زد شاید در واقع به رفیقت ک کنارته خندیده باشه!بنده ام که عشق این چیزا.میرم تو هپروت شخماتیک خودم و برا خودمو طرف خیال پردازی هایی میکنم که از بس بچگانس شرمم میاد بگم : ) بعدشم ک میفهمم با رفیقم بوده این خیال میالا ول کنم نیستن.

+عرض شود که تنهایی گاهی جوری به ادم اثر میکنه که این مسائل پیش میاد؛ خب چــــــــه کنیم.وسواسی ام دیگه.تو همین غار تنهایی(!) ام میمونم.

اینکه چقد از این زندگی بدم میاد، چقد دلم میخواد ازش خلاص شم و چقدر باس دایورتش کنم به یه جایی از بدن .که چون آدم استرسی ای ام متاسفانه عصن تو تخصصم نیس

اینکه باس آهنگ بیشتر گوش بدم

اینکه باس درس بیشتر بخونم تا به یه جایی برسم آخرش!!!!!!!!

اینکه باس برا آینده ای که هیچیش ملوم نی برنامه ریزی کنم!

اینکه چقد دلم میخواد سرمو بزنم به دیوار 

اینکه در آینده هم یه چیزایی پیش خواهد آمد که باور هام دوباره شکسته میشن و باس تا اون موقع جرئت پیدا کنم که سرمو محکمتر بزنم به دیوار

اینکه بنده آدم خیلی جو گیری هستم 

++شاید این پست آپدیت بشه/نشه

+++درسته کسی وبلاگو نمیخونه ولی ممنون از ربات های بـــــز که واسه نظرات حداقل یه تبلیغ میذارن.


چــــــــــــــــــــرت و پـــــــــــــــــــــــــــــرت اینکه منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

sirate تجربه های یک گردشگر از ایران گردی تو بهترین خرید رو از ما داشته باش تعمیر لوازم خانگی جنرال فرش کاشان mohajeratcompany املاک تو بهترین خرید رو از ما داشته باش سلطان فیلم