کفتار را هفت قلم آرایش کردند و دو تا شاخ گاومیش روی سرش چسباندند. کفتار یک ریش ه هم زیر چانه اش گذاشت و شلیته قرمز هم به پایش کرد و آمد در چراگاه گوسبندها جلو میکروفون فریاد زد: ای ملت نجیب ستمدیده خر در چمن! من سالها است تو قبرستان در تبعید و انزوا بسر برده ام، تمام عمر به حال شما بیخود و بی جهت سیل خون گریه کرده ام و جگرم مثل دنبلان کباب شده است. اکنون کاسه صبرم لبریز شده و قفل سکوت را از پوزه ام گشودم و کمر همت بستم تا سرزمین خردرچمن را بهشت بکنم. چه نشسته اید که من همان بزاخفشم که خاکسترنشینش هستید! یاهو! بیفتید دنبال من و هی سینه بزنید!.
هر دسته از گوسبندان خردرچمن به ریختی درآمده بودند. بعضی با کفتار مخالفت میکردند و دسته ای با او لاس می زدند و جمعی هم مهر سکوت به لب زده و منتظر فرصت بودند تا از هر طرف باد بیاد بادش بدهند. اما همه آنها خودشان را طرفدار منافع کشور خردرچمن می دانستند و احساسات خردرچمن پرستی آنها غلیان کرده بود، همه حامی و ناجی گوسبندان بودند 
این اوضاع زیاد طول کشید و کفتار آنقدر رقص شتری کرد که شلیته‌ی قرمزش جر خورد و صورتکش ورآمده و کلاه گیسش کنده شد. گوسبندها همه او را شناختند اما با ترس و لرز با هم گفتند: در صورتی که از علف چریدن نیفتیم!
حالا حکایت ماست

قضیه خردجال
صادق هدایت


همینه که هست خردرچمن ,کفتار ,چریدن نیفتیم منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

ارگانیکو فروشگاه یک توسعه دهنده .Net طراحی دانلود فیلم و سریال رایگان ، دانلود آهنگ جدید فروشگاه اینترنتی لک . . . . . . . . . . Lakstore مقالات ازدواج به سبک شیدایی Jadaoev29 Webbplats عمومی