سرم از روزهای بد پر شد / مثل یک کیسه ی زباله شدم
جشنِ بی مزه ی تولد بود / خبر آمد که چند ساله شدم
بعد شب شد ، به خانمان رفتیم / ، زیر تخت مچاله شدم
دلم آهنگ بندری میخواست / بوق ماشین و جیغ ترمز بود
صفحه ی شایعات را خواندم / سهم من چند تا بود !!
همه ی شهر پرفسور بودند / متفکّر ترینشان بز بود !
خام بودیم و پخته می باید / رَب شناسان شهر رُب بودند !!
"شاید" و "باید" و "ولی" و "اگر" / "همچنین" و "چرا" و "خب" بودند!!
خواستم تا که رکعتی از عشق . / همه ی دوستان جُنُب بودند
شهر با دستمال خونینش / پاک می کرد رد پایم را
"فعلِ" شب بود و "قید" تنهایی / میشمردند "صیغه" هایم را
گریه می کردم از تو زیر پتو / نکند سوسک ها صدایم را .
داشت می مُردم از تو و رفقا / موسم گل به بوستان بودند!!
ما که مُردیم گرچه این مَردم / جزئی از سخت پوستان بودند!
هر چه می خواستند ، می کردند / دشمنانی که دوستان بودند
شعر من بوی گند می گیرد / گه رسیده به آن سرِ سرشان
می نوشتند وصف ما را از / دفتر خاطرات مادرشان!
ما که مُردیم گرچه آنها هم / می رسد روزهای آخرشان
بغلم کن پتوی غمگینم! / بعد صد سال و قرن! تنهایی
بغلم کن که آتشم بزنی / توی این خانه ی مقوّایی
بغلم کن که شاد و غمگینم / مثل گریه ی پس از خودیی
شاعرت فرق داشت با دنیا / عاشقِ آنچه که نمی شد بود
وسط جشن ، گریه می کردم / گرچه لبخند زورکی مُد بود
فوت کردم به کیک بی شمعم / مرگ من لحظه ی تولد بود .
سید مهدی
Teryagh بودند ,بغلم ,گرچه ,مُردیم گرچه منبع
درباره این سایت