شنبه برای ناهار قیمه گذاشتم و به مامان پیام دادم که ناهار نذاره. بعد از خوردن غذا و چای نرگس که خیلی دیشب بد خوابیده بود از خستگی بیهوش شد. یکشنبه ناهار پیش مامان بودم. بعد از خوردن غذا مامان رو به چشم‌پزشکی بردم و تا تموم شدن کارش نرگس رو به پارک نزدیک که خالی از حتی یک نفر آدم بود بردم و با دستکش و ماسک کمی تاب‌بازی کرد. اینقدر شاد و خوشحال بود که دلم برای روزهای تو خونه موندنش کباب شد. دوشنبه صبح کمی خوابالود بودم. مامان ,ناهار منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

SarzaminDownload ترکی مووی | دانلود فیلم و سریال divas4 یک لقمه مهربانی roseinternational ناظر سافت | NazerSoft فایل فروش